کلمه جو
صفحه اصلی

صائری

لغت نامه دهخدا

صائری. [ ءِ ] ( ص نسبی ) منسوب به صائر و آن قریه ای است در یمن یا وادیی است به نجد. رجوع به صائر شود.

صائری. [ ءِ ] ( اِخ ) ابوسعد ابوعبدالرحمن محمدبن علی بن مسلم بن علی صائری معروف به سلطان. از اهل صائر و آن قریه ای است به یمن یا وادیی به نجد. و یاقوت گوید: حدّث عن ابی علی محمدبن محمدبن علی الازدی ، بطریق المناولة. روی عنه ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث الشیرازی.( معجم البلدان ج 5 ص 334 ) ( الانساب سمعانی ص 348 ب ).

صائری . [ ءِ ] (اِخ ) ابوسعد ابوعبدالرحمن محمدبن علی بن مسلم بن علی صائری معروف به سلطان . از اهل صائر و آن قریه ای است به یمن یا وادیی به نجد. و یاقوت گوید: حدّث عن ابی علی محمدبن محمدبن علی الازدی ، بطریق المناولة. روی عنه ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث الشیرازی .(معجم البلدان ج 5 ص 334) (الانساب سمعانی ص 348 ب ).


صائری . [ ءِ ] (ص نسبی ) منسوب به صائر و آن قریه ای است در یمن یا وادیی است به نجد. رجوع به صائر شود.


صایری. [ ی ِ ] ( ص نسبی ) رجوع به صائری شود.


کلمات دیگر: