کلمه جو
صفحه اصلی

راء

لغت نامه دهخدا

( رآء ) رآء. [ رِ ] ( ع مص ) مراآة. کاری برای دیدار کسی کردن. ( تاج المصادر زوزنی ).
راء. ( ع اِ ) نام حرف ر. || یک نوع درختی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کف دریا. ( کشف اللغات ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کنه ای بزرگ و ضخیم. ( کشف اللغات ) ( ناظم الاطباء ). || لغتی است در رای. رجوع به رای شود. ( منتهی الارب ).

راء. (ع اِ) نام حرف ر. || یک نوع درختی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کف دریا. (کشف اللغات ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کنه ای بزرگ و ضخیم . (کشف اللغات ) (ناظم الاطباء). || لغتی است در رای . رجوع به رای شود. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: