کلمه جو
صفحه اصلی

شائبه


مترادف شایبه : شک، گمان، آلایش، آلودگی، ریا، عیب، نقص، نقصان

فارسی به انگلیسی

taint, stain, alloy


alloy, taint, stain

alloy


taint, stain, alloy, doubt

عربی به فارسی

ناپاکي , الودگي , کثافت , تيره کردن , کدر کردن , لکه دار کردن


مترادف و متضاد

alloy (اسم)
بار، عیار، درجه، ماخذ، الیاژ فلز مرکب، ترکیب فلز با فلز گرانبها، الودگی، شایبه

۱. شک، گمان
۲. آلایش، آلودگی، ریا
۳. عیب، نقص، نقصان


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ( اسم ) مونث شایب . ۲ - ( اسم ) عیب وصمت . ۳ - شک گمان جمع : شوایب ( شوائب ) .
قذر دنس

شایبه، عیب، آلودگی، آمیختگی، شک وگمان، شوائب
( اسم ) ۱ - ( اسم ) مونث شایب . ۲ - ( اسم ) عیب وصمت . ۳ - شک گمان جمع : شوایب ( شوائب ) .

فرهنگ معین

(یِ بَ یا بِ ) [ ع . شائبة ] (اِ. ) ۱ - عیب ، آلودگی . ۲ - شک ،گمان .

لغت نامه دهخدا

شائبه. [ ءِ ب َ] ( ع اِ ) قذر. دنس. ج ، شوائب. ( از اقرب الموارد ). چرک. ( مقدمه لغت میر سید شریف جرجانی ). || آمیختگی. ( آنندراج ). آمیزش. ( منتهی الارب ). || آمیزش چیز بد در چیز بهتر. ( غیاث ). آلودگی. ( منتهی الارب ). || عیب. ( از اقرب الموارد ). || حادثه دوران. ( لغت نامه مقامات حریری ). هول. ( اقرب الموارد ). و رجوع به شائب و شایبه شود.

( شایبة ) شایبة. [ ی ِ ب َ ] ( ع ص ) شائبة. مؤنث شائب و شایب و اشیب بمعنی زن موی سپید. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به شائب و شائبة شود. || ( اِ ) آمیزش و آلودگی. ( منتهی الارب ). چرکی و زشتی. ( شمس اللغات ). ج ، شوایب. || شک و شبهه و گمان و احتمال. ( ناظم الاطباء ) : و نقاب شایبه وحشت و نفاق از چهره ٔوفاق برانداخته آید. ( جهانگشای جوینی ). و در تداول عامه گویند: بدون شایبه یعنی بدون شک و شبهه. ( از ناظم الاطباء ). پاک و پاکیزه. || آفت و آسیب.( ناظم الاطباء ). رجوع به شائب و شائبة و شایب شود.

شایبة. [ ی ِ ب َ ] (ع ص ) شائبة. مؤنث شائب و شایب و اشیب بمعنی زن موی سپید. (از اقرب الموارد). و رجوع به شائب و شائبة شود. || (اِ) آمیزش و آلودگی . (منتهی الارب ). چرکی و زشتی . (شمس اللغات ). ج ، شوایب . || شک و شبهه و گمان و احتمال . (ناظم الاطباء) : و نقاب شایبه ٔ وحشت و نفاق از چهره ٔوفاق برانداخته آید. (جهانگشای جوینی ). و در تداول عامه گویند: بدون شایبه یعنی بدون شک و شبهه . (از ناظم الاطباء). پاک و پاکیزه . || آفت و آسیب .(ناظم الاطباء). رجوع به شائب و شائبة و شایب شود.


فرهنگ عمید

۱. عیب.
۲. آلودگی، آمیختگی.
۳. شک و گمان.

جدول کلمات

شک و گمان

پیشنهاد کاربران

عیب و بدی و نقص در چیزی

شک و گمان

به شک اندازنده درباره ی وجود چیزی، مجازا عیب یا نقص درچیزی

عیب
نقص
شک

نباید دیگران به من وشما شائه کنند یعنی چه

ناپاکی , الودگی , کثافت , تیره کردن , کدر کردن , لکه دار کردن، شبهه ناک، شک وتردید، عیب ، نقص ، اشکال ، ایراد ، شائبه ، ناخالصی

شک و تردید و گمان

عیب
نقصی
شک
تردید
گمان

شک و تردید


ریاکار، دورو، دورودورنگ


کلمات دیگر: