کلمه جو
صفحه اصلی

بابی

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به باب ۲ - منسوب به سید علی محمد باب از فرق. بابیه.
شهری با نعمت است

فرهنگ معین

(ص نسب . ) منسوب به سید علی محمد باب ، از فرقة بابیه .

لغت نامه دهخدا

بابی . (اِخ ) شهری [ به هندوستان ] بانعمت است و پادشای وی مسلمان است و عمربن عبدالعزیز که خروج کرد و منصور بگرفت ازین شهر بود. (حدود العالم ).


بابی . (ص نسبی ) منسوب است به باب الابواب . (سمعانی ). رجوع به باب الابواب شود.


بابی. ( اِخ ) حلبی ، احمد. احمد بابی حلبی ، عموی آقایان مصطفی و عیسی ، بابی حلبی صاحبان کتابخانه مشهور در قاهره میباشد که بسال 1276 هَ. ق. بنام احمد بابی حلبی تأسیس گردید. تاکنون کتابهای دینی بسیاری در نتیجه زحمات وی منتشر شده است ازجمله : تقریرات علی حاشیةالسجاعی علی شرح القطر لابن هشام. رجوع به حاشیةالسجاعی علی شرح القطر لابن هشام ( مطبعه میمنیه 1325هَ. ق. ) شود. ( از معجم المطبوعات ج 1 ستون 505 ).

بابی. [ ] ( اِخ ) مصطفی. حلبی. بابی مصطفی بن عثمان ، شاعری زبردست حنفی مذهب و قاضی شهر مدینه بود و در مکه بسال 1091 هَ. ق. درگذشت. در خلاصةالاثر آمده است : ادیبی فاضل و از بزرگان دهر بشمار است و بر علوم روز مسلط بود. در حلب نشأت یافت و علم آموخت و به دمشق شد و بسال 1051 صحبت ابن حسام قاضی القضات دمشق را دریافت و از عبدالرحمان عمادی و نجم غزی علم آموخت و اجازه گرفت و بدیار روم رفت و بتدریس پرداخت و گروهی از فضلا از محضرش استفاده کردند و بقضای طرابلس و مغنیساو بغداد و مدینه منصوب شد و در مکه بسال 1091 درگذشت. اشعارش همه دلپذیر و زیباست. ( از معجم المطبوعات ج 1 ستون 506 ). شیخ مصطفی بن عبدالملک از شعرای متأخر حلب ، در 1091 وفات یافت. دیوان مرتبی دارد که در بیروت طبع و منتشر گردید. اینک دو بیت از اشعار وی :
اء فی کل یوم لوعة و حنین
و من کل فج للفراق کمین
اکل طریق هکذا غیر موعر
فلی طرق کانت الیک تهون.
( از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ).

بابی. ( اِخ ) ابن سعید. یکی از سرکردگان رستم بن مرزبان والی کوه شهربار که در نهان قابوس را یاری میکرد:... چون دانست [قابوس ] که کار آل سامان روزبه روز در نقصانست... بتدبیر کار خویش مشغول شد و اصفهبد شهریاربن شروین را بناحیت کوه شهربار فرستاد به استخلاص آن ولایت و رستم بن مرزبان خال مجدالدوله ابوطالب رستم بن فخرالدوله آن جایگاه مقیم بود و اصفهبد با او مصاف داد و او را بشکست و از لشکر او غنیمت فراوان حاصل کرد و در آن نواحی خطبه بنام شمس المعالی بکرد و بابی بن سعید در میان جمعی از جیل استداری مقیم بود و با ایشان بظاهر تودد مینمود و دل و اندرون او بهوای شمس المعالی مشحون بود و نصربن الحسن فیروزان بسبب قحطی که در ولایت دیلم حادث شده بود بولایت ایشان افتاد و در ولایت طامع شد و لشکری بسر ایشان افتاد و همه را آواره کرد و اصفهبد کلاذ خال خود را بگرفت و محبوس ساخت و در حبس او بود تا وفات یافت و نصر، با بابی دوست شد و هر دو دل بر استخلاص آمل نهادند و ابوالعباس حاجب بآمل بود با دوهزار مرد لشکری و چون بآمل رسیدند ابوالعباس از مقاومت ایشان عاجز آمد و بهزیمت شد و ایشان آمل بتصرف گرفتند و بابی بقابوس نامه بنوشت و از حال آن فتح خبر داد و بطاعت او تظاهر نمود واز صدق موالات در انتظار وصول رایات او اعلام داد و بابی از نصر جدا شد و به استرآباد رفت و دعوت قابوس اظهار کرد و از لشکر جیل هرکس که بر هوای قابوس بود پیش او رفت و قابوس به اصفهبد بنوشت تا پیش بابی رود و در سعت ولا و سلک هواء جانب او دست با بابی یکی دارد و اصفهبد بحکم مثال قابوس با بابی پیوست و چون فیروزان بن الحسن خبر اجتماع و اتفاق ایشان بشنود از جرجان روی به ری و بمحاربت ایشان نهاد و بر ظاهر استرآباد جنگی سخت کردند و نزدیک بود که بابی شکسته شود اما جمعی از کرد و عرب از لشکر فیروزان بشعار شمس المعالی ندا کردند و در جانب گردیدند و لشکر بابی از پی او برفتند و او را با بیست کس از وجوه قُوّاد او بگرفتند و باقی لشکر او روی بجرجان نهادند و چون آن جایگاه رسیدند سالاربن خرکاش ازجمله اقارب قابوس آن جایگاه رسیده بود روی بمقاومت ایشان نهاد و ایشان از پیش او هزیمت شدند و این بشارت بقابوس رسید و بدان خوشدل شد... ( ترجمه تاریخ یمینی چاپی صص 261 - 262 ).

بابی . (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن اسحاق اسدی بخاری بابی . وی از نصربن حسن حدیث کرده و خلق بن محمد خیام از وی حدیث دارد.(از معجم البلدان ، ذیل کلمه ٔ بابه ) (منتهی الارب ).


بابی . (اِخ ) ابن سعید. یکی از سرکردگان رستم بن مرزبان والی کوه شهربار که در نهان قابوس را یاری میکرد: ... چون دانست [قابوس ] که کار آل سامان روزبه روز در نقصانست ... بتدبیر کار خویش مشغول شد و اصفهبد شهریاربن شروین را بناحیت کوه شهربار فرستاد به استخلاص آن ولایت و رستم بن مرزبان خال مجدالدوله ابوطالب رستم بن فخرالدوله آن جایگاه مقیم بود و اصفهبد با او مصاف داد و او را بشکست و از لشکر او غنیمت فراوان حاصل کرد و در آن نواحی خطبه بنام شمس المعالی بکرد و بابی بن سعید در میان جمعی از جیل استداری مقیم بود و با ایشان بظاهر تودد مینمود و دل و اندرون او بهوای شمس المعالی مشحون بود و نصربن الحسن فیروزان بسبب قحطی که در ولایت دیلم حادث شده بود بولایت ایشان افتاد و در ولایت طامع شد و لشکری بسر ایشان افتاد و همه را آواره کرد و اصفهبد کلاذ خال خود را بگرفت و محبوس ساخت و در حبس او بود تا وفات یافت و نصر، با بابی دوست شد و هر دو دل بر استخلاص آمل نهادند و ابوالعباس حاجب بآمل بود با دوهزار مرد لشکری و چون بآمل رسیدند ابوالعباس از مقاومت ایشان عاجز آمد و بهزیمت شد و ایشان آمل بتصرف گرفتند و بابی بقابوس نامه بنوشت و از حال آن فتح خبر داد و بطاعت او تظاهر نمود واز صدق موالات در انتظار وصول رایات او اعلام داد و بابی از نصر جدا شد و به استرآباد رفت و دعوت قابوس اظهار کرد و از لشکر جیل هرکس که بر هوای قابوس بود پیش او رفت و قابوس به اصفهبد بنوشت تا پیش بابی رود و در سعت ولا و سلک هواء جانب او دست با بابی یکی دارد و اصفهبد بحکم مثال قابوس با بابی پیوست و چون فیروزان بن الحسن خبر اجتماع و اتفاق ایشان بشنود از جرجان روی به ری و بمحاربت ایشان نهاد و بر ظاهر استرآباد جنگی سخت کردند و نزدیک بود که بابی شکسته شود اما جمعی از کرد و عرب از لشکر فیروزان بشعار شمس المعالی ندا کردند و در جانب گردیدند و لشکر بابی از پی او برفتند و او را با بیست کس از وجوه قُوّاد او بگرفتند و باقی لشکر او روی بجرجان نهادند و چون آن جایگاه رسیدند سالاربن خرکاش ازجمله ٔ اقارب قابوس آن جایگاه رسیده بود روی بمقاومت ایشان نهاد و ایشان از پیش او هزیمت شدند و این بشارت بقابوس رسید و بدان خوشدل شد... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چاپی صص 261 - 262).


بابی . (اِخ ) حلبی ، احمد. احمد بابی حلبی ، عموی آقایان مصطفی و عیسی ، بابی حلبی صاحبان کتابخانه ٔ مشهور در قاهره میباشد که بسال 1276 هَ . ق . بنام احمد بابی حلبی تأسیس گردید. تاکنون کتابهای دینی بسیاری در نتیجه ٔ زحمات وی منتشر شده است ازجمله : تقریرات علی حاشیةالسجاعی علی شرح القطر لابن هشام . رجوع به حاشیةالسجاعی علی شرح القطر لابن هشام (مطبعه ٔ میمنیه 1325هَ . ق .) شود. (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 505).


بابی . (اِخ ) دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل در 11هزارگزی شمال خاوری گرمی و 3هزارگزی شوسه ٔ گرمی به بیله سوار. کوهستانی ، گرمسیر. سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


بابی . (ص نسبی ) منسوب است به بابه که نام قریه ایست . (سمعانی ). رجوع به بابه شود.


بابی . (ص نسبی ) منسوب به باب ، سید علیمحمد. رجوع به باب در همین لغت نامه و سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 14 شود. || کسی که از آئین سید علیمحمد باب پیروی کند.


بابی . (ص نسبی ) منسوبست به باب ، قریه ای از قرای حلب . رجوع به معجم المطبوعات ج 1 ستون 506 ذیل کلمه ٔ «البابی الحلبی » شود.


بابی . [ ] (اِخ ) مصطفی . حلبی . بابی مصطفی بن عثمان ، شاعری زبردست حنفی مذهب و قاضی شهر مدینه بود و در مکه بسال 1091 هَ . ق . درگذشت . در خلاصةالاثر آمده است : ادیبی فاضل و از بزرگان دهر بشمار است و بر علوم روز مسلط بود. در حلب نشأت یافت و علم آموخت و به دمشق شد و بسال 1051 صحبت ابن حسام قاضی القضات دمشق را دریافت و از عبدالرحمان عمادی و نجم غزی علم آموخت و اجازه گرفت و بدیار روم رفت و بتدریس پرداخت و گروهی از فضلا از محضرش استفاده کردند و بقضای طرابلس و مغنیساو بغداد و مدینه منصوب شد و در مکه بسال 1091 درگذشت . اشعارش همه دلپذیر و زیباست . (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 506). شیخ مصطفی بن عبدالملک از شعرای متأخر حلب ، در 1091 وفات یافت . دیوان مرتبی دارد که در بیروت طبع و منتشر گردید. اینک دو بیت از اشعار وی :
اء فی کل یوم لوعة و حنین
و من کل فج للفراق کمین
اکل ّ طریق هکذا غیر موعر
فلی طرق کانت الیک تهون .

(از قاموس الاعلام ترکی ج 2).



فرهنگ عمید

پیرو فرقۀ بابیه.

دانشنامه عمومی

بابی (فیلم ۱۹۷۳). بابی (به هندی: Bobby) فیلمی محصول سال ۱۹۷۳ و به کارگردانی راج کاپور است. در این فیلم بازیگرانی همچون ریشی کاپور، دیمپل کاپادیا، پریم نات، پران ایفای نقش کرده اند.

گویش مازنی

/baabi/ کرم ابریشم – نوغان

کرم ابریشم – نوغان


پیشنهاد کاربران

بابی به انگلیسی به معنای بچه ی احمق و بی عرضه است


کلمات دیگر: