( صفت ) ۱ - آن که عابدان را گول بزند . ۲ - سخت زیبا و دلفریب چنان که عابد تارک دنیا را نیز بفریبد : دختر عابد فریب .
عابدفریب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عابدفریب. [ ب ِ ف ِ / ف َ ] ( نف مرکب ) فریبنده عابد. که عابد رااز عبادت خدا باز دارد. سخت زیبا چنانکه عابد تارک دنیا را نیز بفریبد و شیفته خویش سازد :
از این مه پاره عابدفریبی
ملائک سیرتی خورشیدزیبی.
بر چشم من بسحر ببستند خواب را.
کش کاروان سحر بدنباله میرود.
از این مه پاره عابدفریبی
ملائک سیرتی خورشیدزیبی.
سعدی.
گوئی دو چشم جادوی عابدفریب اوبر چشم من بسحر ببستند خواب را.
سعدی.
آن چشم آهوانه عابدفریب بین کش کاروان سحر بدنباله میرود.
حافظ.
فرهنگ عمید
۱. فریبندۀ عابد، آن که عابد را می فریبد و از عبادت خدا باز می دارد.
۲. [قدیمی، مجاز] جذاب، نافذ: گویی دو چشم جادوی عابد فریب او / بر چشم من به سحر ببستند خواب را (سعدی۲: ۳۰۸ ).
۲. [قدیمی، مجاز] جذاب، نافذ: گویی دو چشم جادوی عابد فریب او / بر چشم من به سحر ببستند خواب را (سعدی۲: ۳۰۸ ).
کلمات دیگر: