صفحه اصلی
کا شکن
بستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) نوعی حلوا : [ بر افراختند از قفایش چو باد ز کا شکن سنجق عدل و داد ] . ( بسحاق اطعمه )
لغت نامه دهخدا
کاشکن. [ ک َ ] ( اِخ ) از قرای بخاراست. ( معجم البلدان ).
کلمات دیگر: