کلمه جو
صفحه اصلی

عائش

لغت نامه دهخدا

عائش. [ ءِ ] ( ع ص ) نیکوحال. ( منتهی الارب ).

عائش. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن انس. یکی از راویان است که از عطا روایت کند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

عائش . [ ءِ ] (اِخ ) ابن انس . یکی از راویان است که از عطا روایت کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


عائش . [ ءِ ] (ع ص ) نیکوحال . (منتهی الارب ).


عایش. [ ی ِ ] ( ع ص ) رجوع به عائش شود.

پیشنهاد کاربران

عایش یا عایشه یعنی زن زندگی


کلمات دیگر: