مترادف باج : ارتشا، باژ، رشوه، جزیه، خراج، ساو، عوارض، مالیات، نمار، گمرک، سخن، کلمه، واج، واژ
برابر پارسی : باژ
blackmail, exaction, ransom, toll, tribute
tribute, toll, tax
ارتشا، باژ، رشوه
جزیه، خراج، ساو، عوارض، مالیات، نمار
گمرک
سخن، کلمه، واج، واژ
۱. ارتشا، باژ، رشوه
۲. جزیه، خراج، ساو، عوارض، مالیات، نمار
۳. گمرک
۴. سخن، کلمه، واج، واژ
[ په . ] (اِ.) کلیة دعاهای مختصر که زرتشیتان آهسته به زبان می رانند. واج و واژ و باژ نیز گویند.
( اِ.) 1 - آنچه که در قدیم پادشاهان بزرگ از فرمانروایان زیردست می گرفتند. 2 - خراج ، مالیات ، عوارض . 3 - گمرک . 4 - جزیه . ؛ ~به شغال ندادن به زور و قلدری تسلیم نشدن .
باج . (اِخ ) رب النوع جهت ، بین مغرب و شمال . (تحقیق ماللهند چ لیپزیک ص 233 و 262). و رب «سوات » از منازل قمر.
باج . (پیشوند) لغتی است در باز به زای عربیه بمعنی مقلوب ، و از اینجاست باژگونه و باژ. (آنندراج ) (انجمن آرا).ظاهراً در بعضی از لهجه های ماوراءالنهر بمعنی باز وصورتی از باز بوده است .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری .
عسجدی .
اسدی .
سوزنی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
بوستان .
بوستان .
حافظ.
صائب .
نظامی .
فردوسی .
نظامی .
باج . (اِ) معرب «با» و «وا» در سکبا و آش با. ج ،باجات . رجوع به «با» و «وا» در همین لغت نامه شود.
باج . (اِخ ) دهی است از طوس مولد فردوسی . (آنندراج ). رجوع به باژ شود.
باج . (اِخ ) موضعی است به انبار. احمدبن یحیی بن جابر گوید بر علی بن ابیطالب علیه السلام در انبار گذشتم ، پس مردم ده با هدایا به استقبال وی آمدند، حضرت فرمود هدایا را گرد آورید و باجی واحد سازید. چنان کردند و آن موضع بدین خوانده شد. (از معجم البلدان ).
باج . (ع اِ) در اصطلاح موسیقی ، بم . (دزی ج 1 ص 47).
۱. پولی که بهزور از کسی گرفته شود.
۲. [قدیمی] خراج؛ مالیات؛ عوارض: ◻︎ سزد اگر همه دلبران دهندت باج / تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج (حافظ۱: ۱۳۳).
۳. [قدیمی] آنچه پادشاهان بزرگ از پادشاهان مغلوب و زیردست خود میگرفتند.
۴. [قدیمی] پولی که راهداران از مسافران میگرفتند.
〈 باجِ سبیل: [عامیانه، مجاز] آنچه مردم قلدر و زورگو بهزور و جبر از کسی بگیرند.
۱. در آیین زردشتی، از مراسم مذهبی: ◻︎ چو آمد وقت خوان، دارای عالم / ز موبد خواست رسم باج و برسم (نظامی۲: ۱۵۹).
۲. (اسم مصدر) در آیین زردشتی، خاموشی و سکوت هنگام اجرای بعضی مراسم مذهبی.
۳. [قدیمی] گفتار؛ سخن.
۴. [قدیمی] در آیین زردشتی، دعاهایی که آهسته و زیر لب میخواندند.
اتاوه
بباف
۱اجاره بهای مرتع ۲نوعی رشوه