(اِ. ) داس ، ابزاری که با آن علف را درو کنند.
جاخسوک
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
جاخسوک. ( اِ ) داس را گویند که با آن غله درو کنند. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ). وبهندی درانتی وهنسیا نامند. ( آنندراج ) :
ای خواجه گر بزرگی اشغال نی ترا
بردار جاخسوک و برو می دروحشیش.
بدست خویش درو کرده ام هزاران آه.
ای خواجه گر بزرگی اشغال نی ترا
بردار جاخسوک و برو می دروحشیش.
شهید ( از انجمن آرا ).
به جاخسوک بزه کشتزار طاعت خویش بدست خویش درو کرده ام هزاران آه.
حکیم ترتری ( از انجمن آرا ).
رجوع به جاخشوک و جاغسوک شود.فرهنگ عمید
= داس: ای خواجه با بزرگی و اَشغال چی تو را / برگیر جاخسوک و بر او می درو حشیش (شهید بلخی: صحاح الفرس: جاخسوک ).
کلمات دیگر: