(مصدر ) ۱ - مجددا شناختن باز شناختن . ۲ - تشخیص دادن تمیز دادن : (( گر منافق زفت باشد نغز و هول وا شناسی مرورا در لحن و قول . ) ) ( مثنوی )
وا شناختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
واشناختن. [ ش ِ ت َ ] ( مص مرکب ) بازشناختن. تشخیص دادن. تمیز کردن. دانستن :
تا دو سال آنچنان بهشتی ساخت
که کسش از بهشت وانشناخت.
اهل موسی را ز قبطی واشناخت.
تا دو سال آنچنان بهشتی ساخت
که کسش از بهشت وانشناخت.
نظامی.
موج دریا چون بامر حق بتافت اهل موسی را ز قبطی واشناخت.
مولوی.
و رجوع به شناختن و بازشناختن شود.کلمات دیگر: