کلمه جو
صفحه اصلی

جادی

فرهنگ اسم ها

اسم: جادی (پسر) (فارسی) (تلفظ: jadi) (فارسی: جادی) (انگلیسی: jadi)
معنی: زعفران

فرهنگ فارسی

زعفران، جادیائ هم گویند
( اسم ) زعفران
خواهنده عطا

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) زعفران .

لغت نامه دهخدا

جادی. ( ع ص ) خواهنده عطا. ج ، جداة. ( منتهی الارب ).

جادی. [ دی ی ] ( ع اِ ) زعفران. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( برهان ) ( آنندراج ) ( تذکره ضریر انطاکی ). و صاحب مهذب الاسماء آرد: جادی ؛ زعفران و آن منسوب به جادیه است که نام قریه ای است به شام که در آن زعفران روید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || می. ( منتهی الارب ) ( حاشیه المعرب جوالیقی ص 108 ).جادیاء. ( حاشیه المعرب ). و رجوع به جادیاء شود. جوالیقی آرد: جادی فارسی معرب و بمعنای زعفران است. قال الشاعر: و یُشرق جادِی بهن مُدیف. ( المعرب ص 108 ). و در اختیارات بدیعی چنین آمده : جادی ، کرکم و قرقو و ایهقان و خلوق گویند و شعور الصقالبه و آن زعفران است. ( اختیارات بدیعی ).

جادی. ( اِخ ) رجوع به الجلتی شود.

جادی . (اِخ ) رجوع به الجلتی شود.


جادی . (ع ص ) خواهنده ٔ عطا. ج ، جداة. (منتهی الارب ).


جادی . [ دی ی ] (ع اِ) زعفران . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (برهان ) (آنندراج ) (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). و صاحب مهذب الاسماء آرد: جادی ؛ زعفران و آن منسوب به جادیه است که نام قریه ای است به شام که در آن زعفران روید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || می . (منتهی الارب ) (حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ص 108).جادیاء. (حاشیه ٔ المعرب ). و رجوع به جادیاء شود. جوالیقی آرد: جادی فارسی معرب و بمعنای زعفران است . قال الشاعر: و یُشرق جادِی بهن ّ مُدیف . (المعرب ص 108). و در اختیارات بدیعی چنین آمده : جادی ، کرکم و قرقو و ایهقان و خلوق گویند و شعور الصقالبه و آن زعفران است . (اختیارات بدیعی ).


جدول کلمات

زعفران


کلمات دیگر: