کلمه جو
صفحه اصلی

بابلی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به بابل ( مازندران ) از مردم بابل .
می باده

فرهنگ معین

(بِ ) (ص نسب ) ۱ - منسوب به بابِل . ۲ - کنایه از: جادوگر.

لغت نامه دهخدا

بابلی. [ ب ِ ] ( ص نسبی ) منسوب بشهر بابل :
در شب خط ساخته سحر حلال
بابلی غمزه و هندوی خال.
نظامی.
خلق از آن سحر بابلی کردن
دل نهاده ببابلی خوردن.
نظامی.
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی
صد گونه ساحری بکنم تا بیارمت.
حافظ.
- اِذخِر بابلی ؛ قسم متوسط اذخر.
- کمان بابلی ؛ کمان ساخته بابل :
کمان بابلیان دیدم و طرازی تو
که برکشیده شود بَابْروان تو ماند.
دقیقی ( از احوال و اشعار رودکی ص 1275 ).
- هاروت بابلی ؛ نام فرشته معروف که با ماروت غالباً اسم برده شوند و آورده اند که در چاه بابل معلق باشند :
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی
صد گونه ساحری بکنم تا بیارمت.
حافظ.

بابلی. [ ب ِ ] ( اِ ) می. باده. || سحر. جادو. ( منتهی الارب ) ( دزی ج 1 ص 47 ).

بابلی. [ ب ُ ] ( ص نسبی ) منسوب بشهر بابل مازندران.

بابلی. [ ب ِ ] ( اِخ ) رجوع به محمدبن علاءالدین شود. ( اعلام زرکلی ج 1 ص 137 ).

بابلی . [ ب ِ ] (اِ) می . باده . || سحر. جادو. (منتهی الارب ) (دزی ج 1 ص 47).


بابلی . [ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن علاءالدین شود. (اعلام زرکلی ج 1 ص 137).


بابلی . [ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب بشهر بابل :
در شب خط ساخته سحر حلال
بابلی غمزه و هندوی خال .

نظامی .


خلق از آن سحر بابلی کردن
دل نهاده ببابلی خوردن .

نظامی .


گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی
صد گونه ساحری بکنم تا بیارمت .

حافظ.


- اِذخِر بابلی ؛ قسم متوسط اذخر.
- کمان بابلی ؛ کمان ساخته ٔ بابل :
کمان بابلیان دیدم و طرازی تو
که برکشیده شود بَابْروان تو ماند.

دقیقی (از احوال و اشعار رودکی ص 1275).


- هاروت بابلی ؛ نام فرشته ٔ معروف که با ماروت غالباً اسم برده شوند و آورده اند که در چاه بابل معلق باشند :
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی
صد گونه ساحری بکنم تا بیارمت .

حافظ.



بابلی . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب بشهر بابل مازندران .


فرهنگ عمید

۱. مربوط به بابِل.
۲. از مردم بابِل.
۳. تهیه شده در بابِل: کمان بابلی.
از مردم بابُل.

۱. مربوط به بابِل.
۲. از مردم بابِل.
۳. تهیه‌شده در بابِل: کمان بابلی.


از مردم بابُل.


دانشنامه آزاد فارسی

بابُلی
از گویش هایمازندرانیکه مردم بابل به آن سخن می گویند و به قائم شهری نزدیکاست.


کلمات دیگر: