کلمه جو
صفحه اصلی

ضاحی

فرهنگ فارسی

ریگزاریست در جانب سلمی غربی و در آن آبیست بنام محرمه و آب دیگری بنام اثیب

لغت نامه دهخدا

ضاحی. ( ع ص ) پیدا. گشاده : مکان ضاح ؛ جای ظاهر و بارز. ( منتهی الارب ). || برآمده ( روز ).

ضاحی. ( اِخ ) رودباری است هذیل را. ( معجم البلدان ).

ضاحی. ( اِخ )ریگزاری است در جانب سَلمی غربی و در آن آبی است بنام محرَمة و آب دیگری بنام اَثیب. ( معجم البلدان ).

ضاحی . (اِخ ) رودباری است هذیل را. (معجم البلدان ).


ضاحی . (اِخ )ریگزاری است در جانب سَلمی غربی و در آن آبی است بنام محرَمة و آب دیگری بنام اَثیب . (معجم البلدان ).


ضاحی . (ع ص ) پیدا. گشاده : مکان ضاح ؛ جای ظاهر و بارز. (منتهی الارب ). || برآمده (روز).



کلمات دیگر: