کلمه جو
صفحه اصلی

سائب

فرهنگ اسم ها

اسم: سائب (پسر) (عربی) (تلفظ: saeb) (فارسی: سائب) (انگلیسی: saeb)
معنی: روان، شتابان

فرهنگ فارسی

ابن یزید بن سعید کندی ابن اخت نمرمکنی به ابو یزید صحابی (و.۲- ف.بعد از۸٠ه.ق. ) او در حجه الوداع با پدر خود حضور داشت . از جانب عمر مامور سوق مدینه گردید و آخرین کس از صحابه است که پس از سال ۸٠ در دوره عبدالملک بن مروان در گذشته .
ابن مالک ابن عساکر از او روایت کرده است

لغت نامه دهخدا

سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن حزن قرشی مخزومی . عم سعیدبن مسیبک است و عهد حضرت رسول را دریافته است . (الاصابه ).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن ذکوان مکنی به ابوجمعه معروف به راویه ٔ کثیرعزه از شعرای اموی است و او راست :
أبائنة سعدی ؟ نعم ستبین !
کما انبت من حبل القرین قرین
اء اًن زم أجمال و فارق جیرة
و صاح غراب البین أنت حزین
کانک لم تسمع ولم ترقبلها
تفرق أحباب لهن حنین
فاء خْلفن میعادی وخن أمانتی
و لیس لمن خان الأمانة دین .
رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 207 و ج 7 ص 22 و الموشح ص 150 - 151 شود.


سائب. [ ءِ ] ( ع ص ) از مصدر سیب. جاری. روان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شتابان. ( اقرب الموارد ).

سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن ابی سائب صیفی قرشی مخزومی ، صحابی است. رجوع به البیان و التبیین ج 1ص 250 و ج 2 ص 20 و عقدالفرید ج 2 ص 212 و الاصابه شود.

سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن ابی لبابةبن عبدالمنذر انصاری. صحابی است. ( الاصابه ).

سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن اقرع ثقفی ، صحابی است و در ملازمت پدر به حضور پیغمبر رسید در دوره خلافت عمر برسالت بنزد نعمان بن مقرن رفت. مدتی عامل مدائن بود و نیز در فتح نهاوند حضور داشت. سرانجام عمل اصفهان را یافت و در آن شهر درگذشت و اخلافش در آن شهر اقامت یافتند. ابن عباس گفته است : خردمندتر از سائب بن اقرع در عرب نیست. رجوع به البیان و التبیین ج 2 ص 206 و 207، الجماهر بیرونی ص 68، ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 75 و 342، عیون الاخبار ج 1 ص 311، الاصابه ج 3 ص 58، حبیب السیر چ 1 ص 166 و 175 و چ کتابفروشی خیام ج 1 ص 487 و 519 شود.

سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن حارث بن صبره قرشی سهمی ، معروف به ابن ابی وداعه. در غزوه بدر در زمره کفار بود و به دست مسلمانان اسیر شد و با فدیه ای که پسرش مطلب داد آزاد گردید. بعدها اسلام آورد. او از انساب قریش اطلاع وافی داشت. بسال 57 درگذشت. ( الاصابه ) ( قاموس الاعلام ترکی ).

سائب. [ءِ ] ( اِخ ) ابن حارث بن قیس قرشی سهمی. از قدمای صحابه است که بحبشه هجرت کرده اند. بروایتی در غزوه طائف بشهادت رسید و بروایتی تا عصر خلافت عمر حیات داشته و در وقعه فحل در اردن شهید شده است. ( الاصابه ).

سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن حزن قرشی مخزومی. عم سعیدبن مسیبک است و عهد حضرت رسول را دریافته است. ( الاصابه ).

سائب. [ ءِ ] ( اِخ )ابن خباب مکنی به ابومسلم صاحب المقصوره. صحابی است و بسال 77 هَ. ق. در 92 سالگی درگذشت. ( الاصابه ).

سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن خلادبن سویدبن ثعلبه انصاری خزرجی مکنی به ابواسهله صحابی است. در غزوه بدر حضور داشت و از جانب معاویه والی یمن گردید. بسال 91 در عهد خلافت ولیدبن عبدالملک درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی و تاریخ خلفاء ص 150 و الاصابه شود.

سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن ذکوان مکنی به ابوجمعه معروف به راویه کثیرعزه از شعرای اموی است و او راست :
أبائنة سعدی ؟ نعم ستبین !

سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن ابی سائب صیفی قرشی مخزومی ، صحابی است . رجوع به البیان و التبیین ج 1ص 250 و ج 2 ص 20 و عقدالفرید ج 2 ص 212 و الاصابه شود.


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن ابی لبابةبن عبدالمنذر انصاری . صحابی است . (الاصابه ).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن اقرع ثقفی ، صحابی است و در ملازمت پدر به حضور پیغمبر رسید در دوره ٔ خلافت عمر برسالت بنزد نعمان بن مقرن رفت . مدتی عامل مدائن بود و نیز در فتح نهاوند حضور داشت . سرانجام عمل اصفهان را یافت و در آن شهر درگذشت و اخلافش در آن شهر اقامت یافتند. ابن عباس گفته است : خردمندتر از سائب بن اقرع در عرب نیست . رجوع به البیان و التبیین ج 2 ص 206 و 207، الجماهر بیرونی ص 68، ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 75 و 342، عیون الاخبار ج 1 ص 311، الاصابه ج 3 ص 58، حبیب السیر چ 1 ص 166 و 175 و چ کتابفروشی خیام ج 1 ص 487 و 519 شود.


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن حارث بن صبره قرشی سهمی ، معروف به ابن ابی وداعه . در غزوه ٔ بدر در زمره ٔ کفار بود و به دست مسلمانان اسیر شد و با فدیه ای که پسرش مطلب داد آزاد گردید. بعدها اسلام آورد. او از انساب قریش اطلاع وافی داشت . بسال 57 درگذشت . (الاصابه ) (قاموس الاعلام ترکی ).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن خلادبن سویدبن ثعلبه انصاری خزرجی مکنی به ابواسهله صحابی است . در غزوه ٔ بدر حضور داشت و از جانب معاویه والی یمن گردید. بسال 91 در عهد خلافت ولیدبن عبدالملک درگذشت . رجوع به الاعلام زرکلی و تاریخ خلفاء ص 150 و الاصابه شود.


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن عبیدبن عبدبن یزیدبن هاشم بن مطلب بن عبدمناف . پدر شافع و جدّ امام شافعی و از جانب مادر نیز هاشمی است . در غزوه ٔ بدر علمدار قریش بود و باسارت سپاهیان اسلام افتاد و بعد به فدیه آزاد شد و اسلام آورد. (الاصابه ).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن عثمان بن مظعون جمحی از قدمای صحابه است وی همراه پدر و عم خویش به حبشه مهاجرت کرد. او از تیراندازان معدود سپاه اسلام بود. بهنگام عزیمت حضرت رسول بغزوه ٔ بُواط والی مدینه گردید. در بیشتر غزوات حضور داشت و در غزوه ٔ یمامه (جنگ با مسیلمه ٔ کذاب ) بسال 12 هَ . ق . بشهادت رسید. (تاریخ الخلفاء سیوطی ج 1 ص 51) (الاعلام زرکلی ج 1 ص 352) (قاموس الاعلام ترکی ).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن عمیر القاری الازدی . صحابی است . (الاصابه ).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن عوام بن خویلد قرشی اسدی . برادر زبیربن عوام و پسرصفیه بنت عبدالمطلب عمه ٔ حضرت رسول بود. در اکثر غزوات حضور داشت و در جنگ یمامه بشهادت رسید. (الاصابه )(تاریخ گزیده ص 226) (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 454).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن فَرّوخ ضریر مکی مکنی به ابوالعباس مولای بنی جذیمةبن عدی ّ بن دیل شاعری هجاگوی و از هواخواهان بنی امیه بود. اکثر اشعارش در هجو آل زبیراست ودرباره ٔ ابی باطفیل عامربن واثله شاعر شیعی گوید:
لعمرک اننی و ابا طفیل
لمختلفان و اﷲ الشهید
لقد ضلّوا بحب ابی تراب
کماضلت عن الحق الیهود.
(معجم الادباء ج 4 ص 225) (فوات الوفیات ص 166). و رجوع به ابوالعباس سائب شود.


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن مالک . ابن عساکر از او روایت کرده است . (تاریخ الخلفاء ج 1 ص 160).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن مالک اشعری جزو شرطه ٔ مختار بود و در تقویت بنیان کار اوتأثیری عظیم داشت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 138).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن مظعون قرشی جمحی . برادر عثمان بن مظعون صحابی است و بحبشه مهاجرت کرد و در غزوه ٔ بدر حضور داشت . (الاصابه ).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن نُمَیله . نام دیگر سائب بن ابی سائب صحابی است و بعضی او را صحابی دیگر دانند. (الاصابه ).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن هشام بن عمرو العامری ، پدرش صحابی بود و خود خدمت رسول (ص ) را دریافت و در فتح مصر حضور داشت و از جانب مسلمةبن مخلد قضای مصر یافت . (از حسن المحاضره ج 1 ص 93) (الاصابه ).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن سعید کندی بن أخت نمر مکنی به ابویزید. وی به سال دوم هجری متولد شد. در حجة الوداع با پدر خود حضورداشت . سپس از جانب عمر مأمور سوق مدینه گردید. او آخرین کس از صحابه است که بعد از سال 80 هَ . ق . در دوره ٔ عبدالملک بن مروان درگذشته است . (الاصابه ) (الاعلام زرکلی ج 1 ص 353) (سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 14) (تاریخ الخلفاء ص 100، 148، 150) (عیون الاخبار ج 1 ص 128).


سائب . [ ءِ ] (اِخ ) غفاری (عبداﷲ). صحابی است و به مصر اقامت گزیده است .(حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ج 1 ص 93).


سائب . [ ءِ ] (اِخ )ابن خباب مکنی به ابومسلم صاحب المقصوره . صحابی است و بسال 77 هَ . ق . در 92 سالگی درگذشت . (الاصابه ).


سائب . [ ءِ ] (ع ص ) از مصدر سیب . جاری . روان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتابان . (اقرب الموارد).


سائب . [ءِ ] (اِخ ) ابن حارث بن قیس قرشی سهمی . از قدمای صحابه است که بحبشه هجرت کرده اند. بروایتی در غزوه ٔ طائف بشهادت رسید و بروایتی تا عصر خلافت عمر حیات داشته و در وقعه ٔ فحل در اردن شهید شده است . (الاصابه ).



کلمات دیگر: