کلمه جو
صفحه اصلی

یابسه

فرهنگ فارسی

مونث یابس خشک

لغت نامه دهخدا

( یابسة ) یابسة. [ ب ِ س َ ] ( ع ص ) مؤنث یابس. خشک. ج ، یابسات.
- اطعمه یابسة ؛ غذاهای یابس.صاحب عقدالفرید آرد: آن که رطوبت بر بدن او چیره بود به اطعمه یابسه نیازمند باشد و آنها عبارتند از عدس و چغندر و پِشت ( سویق ) و هر غذایی که برشته و پخته و بریان شود و... ( عقدالفرید ج 8 ص 34 ).

یابسة. [ ب ِ س َ ] ( اِخ )جزیره ای است در دریای مدیترانه در نزدیکی اسپانیا. و رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 141 و الحلل السندسیة ج 1 ص 271 ج 2 ص 145 و تاج العروس و قاموس الاعلام ترکی شود.

یابسة. [ ب ِ س َ ] (اِخ )جزیره ای است در دریای مدیترانه در نزدیکی اسپانیا. و رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 141 و الحلل السندسیة ج 1 ص 271 ج 2 ص 145 و تاج العروس و قاموس الاعلام ترکی شود.


یابسة. [ ب ِ س َ ] (ع ص ) مؤنث یابس . خشک . ج ، یابسات .
- اطعمه ٔ یابسة ؛ غذاهای یابس .صاحب عقدالفرید آرد: آن که رطوبت بر بدن او چیره بود به اطعمه ٔ یابسه نیازمند باشد و آنها عبارتند از عدس و چغندر و پِشت (سویق ) و هر غذایی که برشته و پخته و بریان شود و... (عقدالفرید ج 8 ص 34).



کلمات دیگر: