کلمه جو
صفحه اصلی

عائلی

عربی به فارسی

فاميلي , قومي , مربوط به خانواده , خويشاوندي , خودماني , خانوادگي


فرهنگ فارسی

( صفت ) عیالمند درویش .
قریه ایست به یک فرسنگ و نیمی جنوب شیراز .

لغت نامه دهخدا

عائلی. [ ءِ ] ( حامص ) درویشی. ( غیاث اللغات از لطائف ).

عائلی. [ ءِ ] ( اِخ ) قریه ای است به یک فرسنگ و نیمی جنوب شیراز. ( فارسنامه ناصری ). رجوع به عایلی شود.

عائلی . [ ءِ ] (اِخ ) قریه ای است به یک فرسنگ و نیمی جنوب شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری ). رجوع به عایلی شود.


عائلی . [ ءِ ] (حامص ) درویشی . (غیاث اللغات از لطائف ).



کلمات دیگر: