کلمه جو
صفحه اصلی

رئیسی

عربی به فارسی

اصلي , عمده , مهاد , بزرگ , متخصص شدن


فرهنگ فارسی

دهی است در هشت فرسنگی شمال لار .

لغت نامه دهخدا

رئیسی. [ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به رئیس. مهم از هر چیز. قسمت بزرگ هر چیز. || ( حامص ) ریاست. رجوع به رئیس و ریاست شود.

رئیسی. [ رَ ] ( اِخ ) دهی است در هشت فرسنگی شمال لار. ( از فارسنامه ناصری ).

رئیسی . [ رَ ] (اِخ ) دهی است در هشت فرسنگی شمال لار. (از فارسنامه ٔ ناصری ).


رئیسی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به رئیس . مهم از هر چیز. قسمت بزرگ هر چیز. || (حامص ) ریاست . رجوع به رئیس و ریاست شود.


دانشنامه عمومی

رئیسی می تواند به موارد زیر اشاره کند:

پیشنهاد کاربران

کسی که رئیس میباشد

رئیسی = رئیس هستی، معرف اسم

طایفه میلاسی ایل بختیاروند ( بهداروند )
ساکن منج لردگان - اردل - شهرکرد - مسجدسلیمان - باغملک


کلمات دیگر: