کلمه جو
صفحه اصلی

غابه

عربی به فارسی

جنگل , بيشه , تبديل به جنگل کردن , درختکاري کردن , زمين جنگلي , درختستان


فرهنگ فارسی

بیشه، نیستان، نیزار، گروه مردم، نیزه دراز
( اسم ) ۱ - زمین پست و هموار . ۲ - گروه مردمان . ۳ - نیزه دراز . ۴ - بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده جمع : غاب غابات .
تانیث غاب شتران که بغب آب خورند جمع غواب .

فرهنگ معین

(بِ یا بَ ) [ ع . غابة ] (اِ. ) ۱ - زمین پست و هموار ۲ - نیزة دراز. ۳ - بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده . ج . غاب و غابات .

لغت نامه دهخدا

غابة. [ ب َ ] (اِخ ) رودی است در مدینة. (نخبة الدهر دمشقی ).


( غابة ) غابة. [ ب َ ] ( ع اِ ) زمین پست هموار. || گروه مردمان. || نیزه دراز یا نیزه لرزان. || بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده ، یقال : لیث غابة. ج ، غاب و غابات. اَجَمه. مرغزار. نیزار.نیستان. ( منتهی الارب ). و در معجم البلدان آرد، هوازنی گفته است : غابة؛ زمینی است گود و پست و هموار که دارای کنگره باشد و در معنی با کلمه «وهده » یکی است و ابوجابر اسدی گفته است : غابة گروهی از مردم و درخت درهم پیچیده که زمین آن بلند و برآمده نیست به صورتی که مردم می توانند از آن هیزم به دست آورند و سودهای دیگر برگیرند. || غابةالبحر؛ جایگاهی که جانورهای کوچک متحجر در آن گرد هم است. ( المنجد ).

غابة. [ب َ ] ( اِخ ) یاقوت حموی در معجم البلدان گوید: ابوجابر اسدی گفته است : غابة، موضعی است نزدیک مدینه از ناحیه شام که اموالی از اهل مدینه در آن است و این همان موضع است که در حدیث سباق آمده است... و در خبر ترکه زبیر آمده است که او غابة را به یکصد و هفتاد هزار خریده و پس از او به هزار و ششصد هزار فروخته شده است . و بعضی از اصحاب لغت تصحیفی در آن کرده و گفته اند الغای... و واقدی گفته است : بریدی از مدینة بر راه شام است و منبر رسول اﷲ ( ص ) از چوبهای گز غابة ساخته شد. محمدبن ضحاک از پدرش روایت کرده و گفته است : عباس بن عبدالمطلب بر سلع می ایستاد و غلامانش را که در غابة بودند ندا می کرد و صوت خود را به ایشان می رسانید و بین سلع و غابة هشت میل است ، و محمدبن موسی حازمی گفته : از مهاجرت رسول اﷲ تا هنگام غزوره غابة و آن غزوه ذی قرداست ... پنج سال و چهار ماه و چهار روز است - انتهی. و در عیون الاخبار ابن قتیبة آرد: عباس بن عبدالمطلب بر سلع می ایستاد و غلامان خود را ندا می کرد و ایشان را می شنوانید و این کار در آخر شب می بود و بین غابة و سلع هشت میل است و سلع کوهی است در وسط مدینة. ( ص 186 ). صاحب تاریخ گزیده در وقایعسال سوّم هجرت ( ص 146 ) آرد: دیگر پیغمبر( ص ) شتران رابه چراگاه فرستاد. عتبةبن حُصین و قوم فزارة از بهرچراگاه همان جایگاه کردند و شتران پیغمبر ببردند. مسلمه ساروان در عقب برفت چون خبر بردند که پیغمبر رسید کفار بگریختند و مسلمه شتران را بازگرفت و پیغمبر مراجعت نمود. آیت آمد و حج فرض شد و آن را غزاء غابه گویند. از مدینه تا غابه یک بریده راه هست یعنی 12 میل - انتهی. و در کتاب نخبةالدهر دمشقی ذیل وصف جزیرة العرب ( ص 215 ) درباره شهر مدینة آرد: شهر مدینه دارای چهار رود است... که آبهای آن در مواقعی که باران و سیل می آید به موضعی جریان می یابد که نام آن حرّه بنی سلیم است و سپس از آن جا به رودی می ریزد که نام آن رود غابة است - انتهی. غزوة الغابة، یا غزاءِ غابة، صاحب حبیب السیر گوید: در همین سال ( یعنی سال ششم از هجرت )، غزوه ذوقردة که آن را غزاء غابة نیز گویند بوقوع پیوست - انتهی. و در قاموس الاعلام ترکی آرد: غابة به معنی جنگل و نام محله ای است در شمال مدینه منوره و یک منزلی آن. اهالی مدینه آنجا املاکی داشتند. حضرت زبیر هم آن جا ملکی داشته است. این محله به شرافت قدوم نبوی نائل شده و منبری مخصوص به آن حضرت در آن جا ساخته شد - انتهی. و رجوع به ذوقرد در همین لغت نامه و فهرست تاریخ اسلام تألیف فیاض چ دانشگاه ص 85، 87 و 95 و امتاع الاسماع صص 257 - 260 شود.

غابة. [ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است در بحرین . (معجم البلدان ). و در نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ذیل بحرین آرد: و شهرستان آن [بحرین ] را [هجر] گفته اند، اردشیر بابکان ساخت و در زمان سابق آن را بالحسا و ازر والاره و فروق و بینونة و سابون و دارین و غابة از ملک عرب شمرده اند. اکنون جزیره ٔ بحرین داخل فارس است واز ملک ایران . ( نزهة القلوب مقاله ٔ ثالثه ص 137).


غابة. [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است در حجاز.


غابة. [ ب َ ] (ع اِ) زمین پست هموار. || گروه مردمان . || نیزه ٔ دراز یا نیزه ٔ لرزان . || بیشه ٔ درختان انبوه و درهم پیچیده ، یقال : لیث غابة. ج ، غاب و غابات . اَجَمه . مرغزار. نیزار.نیستان . (منتهی الارب ). و در معجم البلدان آرد، هوازنی گفته است : غابة؛ زمینی است گود و پست و هموار که دارای کنگره باشد و در معنی با کلمه ٔ «وهده » یکی است و ابوجابر اسدی گفته است : غابة گروهی از مردم و درخت درهم پیچیده که زمین آن بلند و برآمده نیست به صورتی که مردم می توانند از آن هیزم به دست آورند و سودهای دیگر برگیرند. || غابةالبحر؛ جایگاهی که جانورهای کوچک متحجر در آن گرد هم است . (المنجد).


غابة. [ غاب ْ ب َ ] (ع ص ) تأنیث غاب ّ؛ شتران که به غب ّ (یک روز در میان ) آب خورند. ج ، غواب ّ. (آنندراج ): ابل ٌ غابة؛ شترانی که روزی آب خورند و روزی نه . (مهذب الاسماء). ج ، غواب ّ و غابات . (اقرب الموارد).


غابة. [ب َ ] (اِخ ) یاقوت حموی در معجم البلدان گوید: ابوجابر اسدی گفته است : غابة، موضعی است نزدیک مدینه از ناحیه ٔ شام که اموالی از اهل مدینه در آن است و این همان موضع است که در حدیث سباق آمده است ... و در خبر ترکه ٔ زبیر آمده است که او غابة را به یکصد و هفتاد هزار خریده و پس از او به هزار و ششصد هزار فروخته شده است . و بعضی از اصحاب لغت تصحیفی در آن کرده و گفته اند الغای ... و واقدی گفته است : بریدی از مدینة بر راه شام است و منبر رسول اﷲ (ص ) از چوبهای گز غابة ساخته شد. محمدبن ضحاک از پدرش روایت کرده و گفته است : عباس بن عبدالمطلب بر سلع می ایستاد و غلامانش را که در غابة بودند ندا می کرد و صوت خود را به ایشان می رسانید و بین سلع و غابة هشت میل است ، و محمدبن موسی حازمی گفته : از مهاجرت رسول اﷲ تا هنگام غزوره ٔ غابة و آن غزوه ٔ ذی قرداست ... پنج سال و چهار ماه و چهار روز است - انتهی . و در عیون الاخبار ابن قتیبة آرد: عباس بن عبدالمطلب بر سلع می ایستاد و غلامان خود را ندا می کرد و ایشان را می شنوانید و این کار در آخر شب می بود و بین غابة و سلع هشت میل است و سلع کوهی است در وسط مدینة. (ص 186). صاحب تاریخ گزیده در وقایعسال سوّم هجرت (ص 146) آرد: دیگر پیغمبر(ص ) شتران رابه چراگاه فرستاد. عتبةبن حُصین و قوم فزارة از بهرچراگاه همان جایگاه کردند و شتران پیغمبر ببردند. مسلمه ٔ ساروان در عقب برفت چون خبر بردند که پیغمبر رسید کفار بگریختند و مسلمه شتران را بازگرفت و پیغمبر مراجعت نمود. آیت آمد و حج فرض شد و آن را غزاء غابه گویند. از مدینه تا غابه یک بریده راه هست یعنی 12 میل - انتهی . و در کتاب نخبةالدهر دمشقی ذیل وصف جزیرة العرب (ص 215) درباره ٔ شهر مدینة آرد: شهر مدینه دارای چهار رود است ... که آبهای آن در مواقعی که باران و سیل می آید به موضعی جریان می یابد که نام آن حرّه ٔ بنی سلیم است و سپس از آن جا به رودی می ریزد که نام آن رود غابة است - انتهی . غزوة الغابة، یا غزاءِ غابة، صاحب حبیب السیر گوید: در همین سال (یعنی سال ششم از هجرت )، غزوه ٔ ذوقردة که آن را غزاء غابة نیز گویند بوقوع پیوست - انتهی . و در قاموس الاعلام ترکی آرد: غابة به معنی جنگل و نام محله ای است در شمال مدینه ٔ منوره و یک منزلی آن . اهالی مدینه آنجا املاکی داشتند. حضرت زبیر هم آن جا ملکی داشته است . این محله به شرافت قدوم نبوی نائل شده و منبری مخصوص به آن حضرت در آن جا ساخته شد - انتهی . و رجوع به ذوقرد در همین لغت نامه و فهرست تاریخ اسلام تألیف فیاض چ دانشگاه ص 85، 87 و 95 و امتاع الاسماع صص 257 - 260 شود.


فرهنگ عمید

۱. بیشه، نیستان، نیزار.
۲. گروه مردم.
۳. نیزۀ دراز.

جدول کلمات

بیشه, جنگل, نیستان

پیشنهاد کاربران

غابة در عربی به معنای جنگل

غابه به معنای جنگل



کلمات دیگر: