جنگل , بيشه , تبديل به جنگل کردن , درختکاري کردن , زمين جنگلي , درختستان
غابه
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - زمین پست و هموار . ۲ - گروه مردمان . ۳ - نیزه دراز . ۴ - بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده جمع : غاب غابات .
تانیث غاب شتران که بغب آب خورند جمع غواب .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
غابة. [ ب َ ] (اِخ ) رودی است در مدینة. (نخبة الدهر دمشقی ).
غابة. [ب َ ] ( اِخ ) یاقوت حموی در معجم البلدان گوید: ابوجابر اسدی گفته است : غابة، موضعی است نزدیک مدینه از ناحیه شام که اموالی از اهل مدینه در آن است و این همان موضع است که در حدیث سباق آمده است... و در خبر ترکه زبیر آمده است که او غابة را به یکصد و هفتاد هزار خریده و پس از او به هزار و ششصد هزار فروخته شده است . و بعضی از اصحاب لغت تصحیفی در آن کرده و گفته اند الغای... و واقدی گفته است : بریدی از مدینة بر راه شام است و منبر رسول اﷲ ( ص ) از چوبهای گز غابة ساخته شد. محمدبن ضحاک از پدرش روایت کرده و گفته است : عباس بن عبدالمطلب بر سلع می ایستاد و غلامانش را که در غابة بودند ندا می کرد و صوت خود را به ایشان می رسانید و بین سلع و غابة هشت میل است ، و محمدبن موسی حازمی گفته : از مهاجرت رسول اﷲ تا هنگام غزوره غابة و آن غزوه ذی قرداست ... پنج سال و چهار ماه و چهار روز است - انتهی. و در عیون الاخبار ابن قتیبة آرد: عباس بن عبدالمطلب بر سلع می ایستاد و غلامان خود را ندا می کرد و ایشان را می شنوانید و این کار در آخر شب می بود و بین غابة و سلع هشت میل است و سلع کوهی است در وسط مدینة. ( ص 186 ). صاحب تاریخ گزیده در وقایعسال سوّم هجرت ( ص 146 ) آرد: دیگر پیغمبر( ص ) شتران رابه چراگاه فرستاد. عتبةبن حُصین و قوم فزارة از بهرچراگاه همان جایگاه کردند و شتران پیغمبر ببردند. مسلمه ساروان در عقب برفت چون خبر بردند که پیغمبر رسید کفار بگریختند و مسلمه شتران را بازگرفت و پیغمبر مراجعت نمود. آیت آمد و حج فرض شد و آن را غزاء غابه گویند. از مدینه تا غابه یک بریده راه هست یعنی 12 میل - انتهی. و در کتاب نخبةالدهر دمشقی ذیل وصف جزیرة العرب ( ص 215 ) درباره شهر مدینة آرد: شهر مدینه دارای چهار رود است... که آبهای آن در مواقعی که باران و سیل می آید به موضعی جریان می یابد که نام آن حرّه بنی سلیم است و سپس از آن جا به رودی می ریزد که نام آن رود غابة است - انتهی. غزوة الغابة، یا غزاءِ غابة، صاحب حبیب السیر گوید: در همین سال ( یعنی سال ششم از هجرت )، غزوه ذوقردة که آن را غزاء غابة نیز گویند بوقوع پیوست - انتهی. و در قاموس الاعلام ترکی آرد: غابة به معنی جنگل و نام محله ای است در شمال مدینه منوره و یک منزلی آن. اهالی مدینه آنجا املاکی داشتند. حضرت زبیر هم آن جا ملکی داشته است. این محله به شرافت قدوم نبوی نائل شده و منبری مخصوص به آن حضرت در آن جا ساخته شد - انتهی. و رجوع به ذوقرد در همین لغت نامه و فهرست تاریخ اسلام تألیف فیاض چ دانشگاه ص 85، 87 و 95 و امتاع الاسماع صص 257 - 260 شود.
غابة. [ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است در بحرین . (معجم البلدان ). و در نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ذیل بحرین آرد: و شهرستان آن [بحرین ] را [هجر] گفته اند، اردشیر بابکان ساخت و در زمان سابق آن را بالحسا و ازر والاره و فروق و بینونة و سابون و دارین و غابة از ملک عرب شمرده اند. اکنون جزیره ٔ بحرین داخل فارس است واز ملک ایران . ( نزهة القلوب مقاله ٔ ثالثه ص 137).
غابة. [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است در حجاز.
غابة. [ ب َ ] (ع اِ) زمین پست هموار. || گروه مردمان . || نیزه ٔ دراز یا نیزه ٔ لرزان . || بیشه ٔ درختان انبوه و درهم پیچیده ، یقال : لیث غابة. ج ، غاب و غابات . اَجَمه . مرغزار. نیزار.نیستان . (منتهی الارب ). و در معجم البلدان آرد، هوازنی گفته است : غابة؛ زمینی است گود و پست و هموار که دارای کنگره باشد و در معنی با کلمه ٔ «وهده » یکی است و ابوجابر اسدی گفته است : غابة گروهی از مردم و درخت درهم پیچیده که زمین آن بلند و برآمده نیست به صورتی که مردم می توانند از آن هیزم به دست آورند و سودهای دیگر برگیرند. || غابةالبحر؛ جایگاهی که جانورهای کوچک متحجر در آن گرد هم است . (المنجد).
غابة. [ غاب ْ ب َ ] (ع ص ) تأنیث غاب ّ؛ شتران که به غب ّ (یک روز در میان ) آب خورند. ج ، غواب ّ. (آنندراج ): ابل ٌ غابة؛ شترانی که روزی آب خورند و روزی نه . (مهذب الاسماء). ج ، غواب ّ و غابات . (اقرب الموارد).
غابة. [ب َ ] (اِخ ) یاقوت حموی در معجم البلدان گوید: ابوجابر اسدی گفته است : غابة، موضعی است نزدیک مدینه از ناحیه ٔ شام که اموالی از اهل مدینه در آن است و این همان موضع است که در حدیث سباق آمده است ... و در خبر ترکه ٔ زبیر آمده است که او غابة را به یکصد و هفتاد هزار خریده و پس از او به هزار و ششصد هزار فروخته شده است . و بعضی از اصحاب لغت تصحیفی در آن کرده و گفته اند الغای ... و واقدی گفته است : بریدی از مدینة بر راه شام است و منبر رسول اﷲ (ص ) از چوبهای گز غابة ساخته شد. محمدبن ضحاک از پدرش روایت کرده و گفته است : عباس بن عبدالمطلب بر سلع می ایستاد و غلامانش را که در غابة بودند ندا می کرد و صوت خود را به ایشان می رسانید و بین سلع و غابة هشت میل است ، و محمدبن موسی حازمی گفته : از مهاجرت رسول اﷲ تا هنگام غزوره ٔ غابة و آن غزوه ٔ ذی قرداست ... پنج سال و چهار ماه و چهار روز است - انتهی . و در عیون الاخبار ابن قتیبة آرد: عباس بن عبدالمطلب بر سلع می ایستاد و غلامان خود را ندا می کرد و ایشان را می شنوانید و این کار در آخر شب می بود و بین غابة و سلع هشت میل است و سلع کوهی است در وسط مدینة. (ص 186). صاحب تاریخ گزیده در وقایعسال سوّم هجرت (ص 146) آرد: دیگر پیغمبر(ص ) شتران رابه چراگاه فرستاد. عتبةبن حُصین و قوم فزارة از بهرچراگاه همان جایگاه کردند و شتران پیغمبر ببردند. مسلمه ٔ ساروان در عقب برفت چون خبر بردند که پیغمبر رسید کفار بگریختند و مسلمه شتران را بازگرفت و پیغمبر مراجعت نمود. آیت آمد و حج فرض شد و آن را غزاء غابه گویند. از مدینه تا غابه یک بریده راه هست یعنی 12 میل - انتهی . و در کتاب نخبةالدهر دمشقی ذیل وصف جزیرة العرب (ص 215) درباره ٔ شهر مدینة آرد: شهر مدینه دارای چهار رود است ... که آبهای آن در مواقعی که باران و سیل می آید به موضعی جریان می یابد که نام آن حرّه ٔ بنی سلیم است و سپس از آن جا به رودی می ریزد که نام آن رود غابة است - انتهی . غزوة الغابة، یا غزاءِ غابة، صاحب حبیب السیر گوید: در همین سال (یعنی سال ششم از هجرت )، غزوه ٔ ذوقردة که آن را غزاء غابة نیز گویند بوقوع پیوست - انتهی . و در قاموس الاعلام ترکی آرد: غابة به معنی جنگل و نام محله ای است در شمال مدینه ٔ منوره و یک منزلی آن . اهالی مدینه آنجا املاکی داشتند. حضرت زبیر هم آن جا ملکی داشته است . این محله به شرافت قدوم نبوی نائل شده و منبری مخصوص به آن حضرت در آن جا ساخته شد - انتهی . و رجوع به ذوقرد در همین لغت نامه و فهرست تاریخ اسلام تألیف فیاض چ دانشگاه ص 85، 87 و 95 و امتاع الاسماع صص 257 - 260 شود.
فرهنگ عمید
۲. گروه مردم.
۳. نیزۀ دراز.