مترادف مرئی : قابل مشاهده، قابل رویت، رویت پذیر، دیدنی، پدیدار، هویدا، ظاهر، پدید، آشکار، پیدا، محسوس، مشهود، معلوم، هویدا
متضاد مرئی : مخفی، غیرمرئی، نامرئی
برابر پارسی : آشکار، پیدا، دیدنی، نمایان
ناي , گلو , مري , ابگذر , مجرا , کانال
پيدا , پديدار , مريي , نمايان , قابل رويت , ديده شدني
قابل مشاهده، قابلرویت، رویتپذیر، دیدنی ≠ مخفی، غیرمرئی، نامرئی
پدیدار، هویدا، ظاهر، پدید، آشکار، پیدا، ظاهر، محسوس، مشهود، معلوم، هویدا
۱. قابل مشاهده، قابلرویت، رویتپذیر، دیدنی
۲. پدیدار، هویدا، ظاهر، پدید، آشکار، پیدا، ظاهر، محسوس، مشهود، معلوم، هویدا ≠ مخفی، غیرمرئی، نامرئی
ویژگی محدودهای از طیف گستردۀ امواج الکترومغناطیسی که با چشم قابل دیدن است
مرئی . [ م َ آ ] (ع اِ) منظر. (یادداشت مؤلف ). جائی که در آن چیزی دیده شود. (فرهنگ فارسی معین ). مَرأی ̍. منظر. (از اقرب الموارد).
- در مرئی و منظر ؛ در دیدگاه و نظرگاه . در برابر چشم همه .
مرئی . [ م َ ئی ی ] (ع اِ) انسانیت . مردی . (ناظم الاطباء). رجوع به مرء شود. || (ص نسبی ) منسوب به امروءالقیس نام امروءالقیس بن حجر که نسبت بدان مرقسی است . (یادداشت مؤلف ).
وحشی .
منظر؛ دیدار.
چیزی که دیده میشود؛ نمایان؛ پدیدار.