۱ - ( مصدر ) اسیر کردن . ۲ - به دوال بستن چیزی را بستن . ۳ - ( اسم ) اسیری بردگی .
حاکم پاریس
اسار. [ اِ ] (اِخ ) کرسی واندِه از ناحیه ٔ رش ساحل یُن ، دارای 2842 تن سکنه .
اسار. [ اِ ] (اِخ ) پیر دِز... حاکم پاریس بسال 1408 م . وی گاه طرفدار ژان سان پُر (بی ترس ) بود و گاه بر ضد او قیام میکرد و کابوشیَن ها او را بکشتند. (1360 - 1413 م .).
اسار. [ اِ ] (ع اِ) چیزی که بدان بندند. (منتهی الارب ). دوال . دوال که پالان بدان بندند. (مهذب الاسماء). بند.ج ، اُسُر. || یَسار. چپ . (منتهی الارب ).
اسار. [ اِ ] (ع مص ) اسیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اسر. بردگی . اسارت . اسیری : ملک بفرمود تا همگنان را بگرفتند و در قیداسار کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 163). و آن ملاعین بعضی طعمه ٔ شمشیر گشتند و جمعی در قید اسار گرفتار شدند و برخی در لباس خزی و حسار روی بهزیمت نهادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 27). او را به انواع حیلت وخدیعت بفریفتند و به کمند مکر به خود بکشیدند و در حبل اسار محکم ببستند و به قلعه ٔ استوناوند فرستادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272). چون دانستند که در ذل اسار خواهند افتاد سفرا در میان واسطه کردند. (جهانگشای جوینی ). || به دوال بستن چیزی را. بستن . || پس مانده گذاشتن . پس خورده گذاشتن .
باریدن باران
شبنم یخ زده بامدادی
افسار