کلمه جو
صفحه اصلی

بردم

فرهنگ فارسی

هروم نام اول شهر بردع بوده است پیش از زمان اسکندر و اسکندر آنرا بردع نام نهاد .

لغت نامه دهخدا

بردم. [ ب َ دَ ] ( ق مرکب ) این لحظه و این ساعت و الان. ( ناظم الاطباء ). دردم. درساعت. فوراً.

بردم. [ ب َ دَ ] ( اِخ ) هروم. نام اول شهر بردع بوده است پیش از زمان اسکندر و اسکندر آنرا بردع نام نهاد. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به بردعة شود.

بردم . [ ب َ دَ ] (اِخ ) هروم . نام اول شهر بردع بوده است پیش از زمان اسکندر و اسکندر آنرا بردع نام نهاد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به بردعة شود.


بردم . [ ب َ دَ ] (ق مرکب ) این لحظه و این ساعت و الان . (ناظم الاطباء). دردم . درساعت . فوراً.


گویش مازنی

/bardem/ نوعی گیاه غیرخوراکی با برگ هایی مانند برگ هویج

نوعی گیاه غیرخوراکی با برگ هایی مانند برگ هویج



کلمات دیگر: