کلمه جو
صفحه اصلی

بلعت کردن

فرهنگ فارسی

صیغ. متکلم وحد. فعل ماضی از مصدر ثلاثی مزید باب تفعیل است به معنی (( بلعیدم من ) ) و در مورد مال مردم خوردن و حق کسی را بالا کشیدن استعمال میشود ٠ به مزاح خوردن تصرف کردن مال کسی به غیر حق تصاحب کردن غصب کردن صرف مالی به غصب خوردن مالی نه بوجه مشروع : تمام مال یتیم را بلعت کرد ٠ مادر صغیر را گرفت و مال صغیر را بلعت کرد ٠

لغت نامه دهخدا

بلعت کردن. [ ب َل ْ ل َت ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بلعت ُ، صیغه متکلم وحده فعل ماضی از مصدر ثلاثی مزید باب تفعیل است به معنی «بلعیدم من »، و در مورد مال مردم خوردن و حق کسی را بالا کشیدن استعمال میشود. ( از فرهنگ لغات عامیانه ). به مزاح ، خوردن ، تصرف کردن مال کسی به غیرحق. تصاحب کردن. غصب کردن. صرف مالی به غصب. خوردن مالی نه به وجه مشروع : تمام مال یتیم را بلعت کرد. مادر صغیر را گرفت و مال صغیر را بلعت کرد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).


کلمات دیگر: