( اسم ) اسب تازنده آنکه اسب را به تاخت و امیدارد .
اسب تاز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اسب تاز. [ اَ ] ( نف مرکب ) که اسب تازد. اسب تازنده :
پری کی بود رودساز و غزلخوان
کمندافکن و اسب تاز و کمان ور.
پری کی بود رودساز و غزلخوان
کمندافکن و اسب تاز و کمان ور.
فرخی.
|| ( اِ مرکب ) نام روز هیجدهم از ماههای ملکی. ( جهانگیری ).کلمات دیگر: