( مصدر ) ۱- عاشق کردن . ۲- آشفته کردن .، در تداول عامه سخت بسرعت و بگستاخی سخن گفتن .
بلبل کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بلبل کردن. [ ب ُ ب ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گویا کردن و بر سر شور آوردن ، متعدی بلبل شدن. ( از آنندراج ) :
سواد جوهر آئینه بلبلش کرده ست
وگرنه طوطی من گفتگو چه میداند.
سواد جوهر آئینه بلبلش کرده ست
وگرنه طوطی من گفتگو چه میداند.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).
|| عاشق کردن. || آشفته کردن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).، بل بل کردن. [ ب ِ ب ِ / ب َل ْ ل ُ ب َ ل ْ / ب َ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه ، سخت بسرعت و بگستاخی سخن گفتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).بلبل کردن . [ ب ُ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گویا کردن و بر سر شور آوردن ، متعدی بلبل شدن . (از آنندراج ) :
سواد جوهر آئینه بلبلش کرده ست
وگرنه طوطی من گفتگو چه میداند.
|| عاشق کردن . || آشفته کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
سواد جوهر آئینه بلبلش کرده ست
وگرنه طوطی من گفتگو چه میداند.
محمدقلی سلیم (از آنندراج ).
|| عاشق کردن . || آشفته کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
کلمات دیگر: