کلمه جو
صفحه اصلی

کیوس

فرهنگ اسم ها

اسم: کیوس (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: kayus) (فارسی: کیوس) (انگلیسی: kayus)
معنی: نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی

فرهنگ فارسی

خوهل بود یعنی کژ ٠ ناراست و کج را گویند ٠ نا آزمودگی ناشیگری ٠

لغت نامه دهخدا

کیوس. [ کیو / ک ُ ] ( ص ) خوهل بود یعنی کژ. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 194 ). ناراست و کج را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). به معنی ناراست و کج و معوج آمده. ( انجمن آرا ). وریب. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). کژ. کج. مجازاً، ناشیگری. ناآزمودگی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
به جز بر آن صنمم عاشقی فسوس آید
که جز بر آن رخ او عاشقی کیوس آید.
دقیقی ( از لغت فرس چ اقبال ص 194 ).
تیروش قد دوستانت راست
چون کمان قامت عدوت کیوس.
؟ ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا شاعر ).
|| احول. چپ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کیوس. [ ک َ / کیو ] ( اِخ ) نام جزیره ای است که عذرا معشوقه وامق را آنجا فروختند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). جزیره ای است که عذرا را در آنجا فروختند و منقلوس خرید. ( فرهنگ اوبهی ). نام جزیره ای از جزایر یونان واقع در مغرب آسیای صغیر. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). یا خیُس ، یکی از جزایر بحرالجزایر است که مورخین قدیم آن رامحل تولد امروس ( همر ) دانسته اند. این جزیره را زلزله ای در سال 1881 م. زیروزبر کرد. ( از اعلام تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی : کی یوس ). ظاهراًکئوس ( کیو ) ، نام جزیره ای از مجمعالجزایر یونان دارای 75000 سکنه . ( حاشیه برهان چ معین ) :
چو رفتند سوی جزیره کیوس
یکی مرد بد نام او منقلوس.
عنصری ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کیوس. [ ک َ ]( اِخ ) نام برادر انوشیروان است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). نام برادر اکبر انوشیروان بن غباد بوده که وقتی به حکم انوشیروان عادل حکمرانی تبرستان و خراسان داشته و با خاقان رزم کرده و بر او ظفر یافته است و خوارزم را مسخر نموده به هوشنگ نامی از اقارب خود سپرده تا غزنین و نهرواله به تصرف آورده دعوی پادشاهی نمودو آخر به دست انوشیروان هلاک شد و هفت سال در ولایات متفرقه خود حکمرانی داشته. و بعضی او را کیتوس خوانده اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نام برادر انوشیروان ساسانی و پسر قباد و نخستین ملک از ملوک باوندیه طبرستان است و جد اعلای این طبقه می باشد. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). در پهلوی ، کائوس ، پسر غباد و برادر انوشیروان. ( حاشیه برهان چ معین ). از فرمانروایان مازندران معاصر ساسانیان و پسر قباد بود که به سال 529 م. به حکومت مازندران فرستاده شد و هفت سال فرمانروایی کرد. ( از ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 178 ): و سیزدهم پدرش کیوس بن قباد بود برادر نوشروان ملک عادل و مادر تو فرزند ملک غازی... ( قابوسنامه چ نفیسی ص 2 ). بعد از آنکه قبادبن فیروز مالک ممالک عجم گشت سلطنت آن دیار را به پسر بزرگتر خود کیوس ارزانی داشت و کیوس... مدت هفت سال حکومت کرد آنگاه میان او و برادرش انوشیروان مخالفت اتفاق افتاد و کیوس بر دست برادر اسیر گشت و به قتل رسید... ( حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 401 ). و رجوع به همین مأخذ ص 401 و 417 و ایران در زمان ساسانیان ص 353 به بعد شود.

کیوس . [ یُس ْ ] (اِخ ) شهری در کنار دریای مرمره بود که در زمان اردشیر دوم به دست مهرداد پسرآریوبرزن تسخیر گردید. (از ایران باستان ص 1148).


کیوس . [ ک َ ](اِخ ) نام برادر انوشیروان است . (برهان ) (ناظم الاطباء). نام برادر اکبر انوشیروان بن غباد بوده که وقتی به حکم انوشیروان عادل حکمرانی تبرستان و خراسان داشته و با خاقان رزم کرده و بر او ظفر یافته است و خوارزم را مسخر نموده به هوشنگ نامی از اقارب خود سپرده تا غزنین و نهرواله به تصرف آورده دعوی پادشاهی نمودو آخر به دست انوشیروان هلاک شد و هفت سال در ولایات متفرقه ٔ خود حکمرانی داشته . و بعضی او را کیتوس خوانده اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام برادر انوشیروان ساسانی و پسر قباد و نخستین ملک از ملوک باوندیه ٔ طبرستان است و جد اعلای این طبقه می باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در پهلوی ، کائوس ، پسر غباد و برادر انوشیروان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). از فرمانروایان مازندران معاصر ساسانیان و پسر قباد بود که به سال 529 م . به حکومت مازندران فرستاده شد و هفت سال فرمانروایی کرد. (از ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 178): و سیزدهم پدرش کیوس بن قباد بود برادر نوشروان ملک عادل و مادر تو فرزند ملک غازی ... (قابوسنامه چ نفیسی ص 2). بعد از آنکه قبادبن فیروز مالک ممالک عجم گشت سلطنت آن دیار را به پسر بزرگتر خود کیوس ارزانی داشت و کیوس ... مدت هفت سال حکومت کرد آنگاه میان او و برادرش انوشیروان مخالفت اتفاق افتاد و کیوس بر دست برادر اسیر گشت و به قتل رسید... (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 401). و رجوع به همین مأخذ ص 401 و 417 و ایران در زمان ساسانیان ص 353 به بعد شود.


کیوس . [ کیو / ک ُ ] (ص ) خوهل بود یعنی کژ. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 194). ناراست و کج را گویند. (برهان ) (آنندراج ). به معنی ناراست و کج و معوج آمده . (انجمن آرا). وریب . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). کژ. کج . مجازاً، ناشیگری . ناآزمودگی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به جز بر آن صنمم عاشقی فسوس آید
که جز بر آن رخ او عاشقی کیوس آید.

دقیقی (از لغت فرس چ اقبال ص 194).


تیروش قد دوستانت راست
چون کمان قامت عدوت کیوس .

؟ (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا شاعر).



|| احول . چپ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

کیوس . [ ک َ / کیو ] (اِخ ) نام جزیره ای است که عذرا معشوقه ٔ وامق را آنجا فروختند. (برهان ) (ناظم الاطباء). جزیره ای است که عذرا را در آنجا فروختند و منقلوس خرید. (فرهنگ اوبهی ). نام جزیره ای از جزایر یونان واقع در مغرب آسیای صغیر. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یا خیُس ، یکی از جزایر بحرالجزایر است که مورخین قدیم آن رامحل تولد امروس (همر) دانسته اند. این جزیره را زلزله ای در سال 1881 م . زیروزبر کرد. (از اعلام تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی : کی یوس ). ظاهراًکئوس (کیو) ، نام جزیره ای از مجمعالجزایر یونان دارای 75000 سکنه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
چو رفتند سوی جزیره ٔ کیوس
یکی مرد بد نام او منقلوس .

عنصری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).



دانشنامه عمومی

خیوس نام شهری در یونان است.
کیوس پسر قباد نام شاهزاده ساسانی است که بر دین مزدک استوار گشت. وی نیای باوندیان است.
کیوس گوران نام خواننده، شاعر و نویسنده مازندرانی است.
کیوس (شهر باستانی)

کئوس (به یونانی: Κοῖος، به انگلیسی: Coeus) در اساطیر یونانی یکی از تایتان ها، فرزند اورانوس (آسمان) و گایا (زمین)، پدر لتو، همسر فوبه و پدربزرگ آپولون و آرتمیس، و استریا بود. همراه با دیگر تایتان ها، کئوس توسط زئوس و دیگر المپ نشینان سرنگون شد. بعد از جنگ تایتان ها او و دیگر برادرانش به تارتاروس تبعید شدند اما بالاخره زئوس آن ها را از زندان آزاد نمود.
کئوس - وبگاه پَنتآن
ویکی پدیای انگلیسی
آابپتجچخدرزژسشفکگلمنوهی

دانشنامه آزاد فارسی

کئوس
رجوع شود به:خیوس

پیشنهاد کاربران

به نظرم کی به معنای پادشاه و ئوس به معنای دوست داشتن کیوس بمعنی دوستدار پادشاه ( خدا ) می باشد

شاید جمع مکسّر کأس به معنی پیاله و کاسه ی شراب است و به معنای کاسه ها و پیاله های شراب است.

زادگاه سیمونیدوس شاعر معروف یونانی. سیمونیدوس در شهر کوئوس یا کئوس در پنج قرن پیش از میلاد میزیست.


کلمات دیگر: