کلمه جو
صفحه اصلی

بهستون

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: behestun) (در اعلام) پسر بزرگ وشمگیرِ زیاری از حُکام طبرستان (357 ـ366 هـ .ق) .


اسم: بهستون (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: behestun) (فارسی: بِهستون) (انگلیسی: behestun)
معنی: نام پسر وشمگیر و یکی از فرمانروایان آل زیار در طبرستان، ( اَعلام ) پسر بزرگ وشمگیرِ زیاری از حکام طبرستان [ ـ قمری]، ( در اعلام ) پسر بزرگ وشمگیرِ زیاری از حُکام طبرستان ( ـ هـ ق )

فرهنگ فارسی

پس از وشمگیر زیاری پسر بزرگش ابومنصور بهستون در طبرستان به جای پدر نشست . ولی جمعی از بزرگان با پسر کوچکتر وشمگیر به نام قابوس بیعت کردند . بهستون ناچار به پناه رکن الدوله دیلمی رفت و از طرف او مامور طبرستان شد و رکن الدوله دختر بهستون را به زنی گرفت و آن زن مادر عضدالدوله معروف است. ( ۳۶۶ - ۳۵۷ ه. ق . )
پسر بزرگ وشمگیر زیاری مکنی به ابومنصور در طبرستان بجای پدر نشست ولی جمعی از بزرگان با پسر کوچکتر وشمگیر بنام قابوس بیعت کردند .

لغت نامه دهخدا

بهستون. [ ب ِ هَِ ] ( اِخ ) بیستون. ( دایرةالمعارف فارسی ) : و اول شب آدینه از دنیا برون شد بظاهر بهستون اندر راه. ( مجمل التواریخ ). رجوع به بهستان و بغستان و بجستان و بیستون شود.

بهستون. [ ب ِ س ُ ] ( اِخ ) پسر بزرگ وشمگیر زیاری مکنی به ابومنصور. در طبرستان بجای پدر نشست ولی جمعی از بزرگان با پسر کوچکتر وشمگیر بنام قابوس بیعت کردند. بهستون ناچار به پناه رکن الدوله دیلمی رفت و از طرف او مأمور طبرستان شد و رکن الدوله دختر بهستون را بزنی گرفت و آن زن مادر عضدالدوله معروف است. ( 357-366 هَ. ق. ) ( فرهنگ فارسی معین ).

بهستون . [ ب ِ س ُ ] (اِخ ) پسر بزرگ وشمگیر زیاری مکنی به ابومنصور. در طبرستان بجای پدر نشست ولی جمعی از بزرگان با پسر کوچکتر وشمگیر بنام قابوس بیعت کردند. بهستون ناچار به پناه رکن الدوله ٔ دیلمی رفت و از طرف او مأمور طبرستان شد و رکن الدوله دختر بهستون را بزنی گرفت و آن زن مادر عضدالدوله معروف است . (357-366 هَ . ق .) (فرهنگ فارسی معین ).


بهستون . [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) بیستون . (دایرةالمعارف فارسی ) : و اول شب آدینه از دنیا برون شد بظاهر بهستون اندر راه . (مجمل التواریخ ). رجوع به بهستان و بغستان و بجستان و بیستون شود.



کلمات دیگر: