کلمه جو
صفحه اصلی

نوفل

فرهنگ اسم ها

اسم: نوفل (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: no(w)fal) (فارسی: نَوفَل) (انگلیسی: nowfal)
معنی: دریا، دهش، مرد بخشنده، جوان زیبا، مرد بخشنده و عطا کننده، ( اَعلام ) نام چند صحابی

(تلفظ: no(w)fal) (عربی) جوان زیبا ، مرد بخشنده و عطا کننده ؛ (در اعلام) نام چند صحابی .


فرهنگ فارسی

ابن معاویه الدیلی الکنانی از معمران صحابه است . در جنگ بدر و خندق همراه مشرکان بود سپس اسلام آورد و در جنگهای فتح و حنین و طایف همراه سپاه اسلام بود . در مدینه بسال ۶٠ هجری قمری درگذشت گویند وی ۶٠ سال در جاهلیت و ۶٠ سال در اسلام زیست .

لغت نامه دهخدا

نوفل. [ ن َ ف َ ] ( ع اِ ) دریا. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). بحر. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || دهش. ( منتهی الارب ). عطیة. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || سختی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شدت. ( متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مرد بسیارعطا. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . جوانمرد. ( دهار ). || جوان نیکوصورت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || ( اِ ) کفتار نر. ( منتهی الارب ). ذکرالضباع. ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || شغال. ( منتهی الارب ). ابن آوی. ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || بعض از بچگان ددگان. ( منتهی الارب ). بعضی از اولاد سباع. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ).

نوفل. [ ن َ ف َ ] ( اِخ ) ابن حارث بن عبدالمطلب هاشمی قرشی ، صحابی در جنگ بدر به دست مسلمانان اسیر شد و اسلام آورد و با پیغمبر به مدینه مهاجرت کردو در جنگهای خندق و حنین و طایف با پیغمبر ( ص ) بود و در عهد خلافت عمر به سال 15 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 9 ص 32 ). و رجوع به طبقات ابن سعد ج 4 ص 30 و الاصابة ج 6 شماره 8828 و اسدالغابة ج 5 ص 46 شود.

نوفل. [ ن َف َ ] ( اِخ ) ابن خویلدبن اسد قرشی ، او را بخاطر شجاعتش «اسد قریش » می گفتند. در جنگ بدر به سال دوم هجرت به دست علی بن ابی طالب کشته شد. ( از الاعلام زرکلی ج 9 ص 32 ). و رجوع به طبقات ابن سعد ج 3 ص 153 و نسب قریش ص 229 و جمهرةالانساب ص شود.

نوفل. [ ن َ ف َ ] ( اِخ ) ابن عبدمناف بن قصی قرشی ، جدی جاهلی است. رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 33 و المحبر ص 162 و معجم البلدان ج 5 ص 111 و جمهرةالانساب ص 106 و سیرةبن هشام ج 1 ص 146 و معجم ، استعجم ص 745 و اللباب ج 3 ص 244 شود.

نوفل. [ ن َ ف َ ] ( اِخ ) ابن مساحق بن عبداﷲ الاکبربن مخرمه قرشی عامری مدنی مکنی به ابوسعد، از اشراف قریش و از تابعین است. وی در مدینه نشأت یافت و به منصب قضا رسید و مورد اکرام ولیدبن عبدالملک واقع گشت وبه سال 74 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 9 ص 33 ). و رجوع به تهذیب التهذیب ج 10 ص 491 و الاصابة ج 6 شماره 8911 و طبقات ابن سعد ج 5 ص 179 و خلاصه تهذیب الکمال ص 347 و نسب قریش ص 427 و سمطاللاَّلی ج 3 ص 47 شود.

نوفل. [ ن َ ف َ ] ( اِخ ) ابن معاویةالدیلی الکنانی ، از معمران صحابه است. در جنگ بدر و خندق همراه مشرکان بود، سپس اسلام آورد ودر جنگهای فتح و حنین و طایف همراه سپاه اسلام بود. در مدینه به سال 60 هَ. ق. درگذشت ، گویند وی 60 سال در جاهلیت و 60 سال در اسلام زیست. ( از الاعلام زرکلی ج 9 ص 33 ). و رجوع به الاستیعاب ، والاصابه ج 6 ص 258 و تهذیب التهذیب ج 10 ص 497 و خلاصه تهذیب الکمال ص 347 شود.

نوفل . [ ن َ ف َ ] (اِخ ) ابن حارث بن عبدالمطلب هاشمی قرشی ، صحابی در جنگ بدر به دست مسلمانان اسیر شد و اسلام آورد و با پیغمبر به مدینه مهاجرت کردو در جنگهای خندق و حنین و طایف با پیغمبر (ص ) بود و در عهد خلافت عمر به سال 15 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 32). و رجوع به طبقات ابن سعد ج 4 ص 30 و الاصابة ج 6 شماره ٔ 8828 و اسدالغابة ج 5 ص 46 شود.


نوفل . [ ن َ ف َ ] (اِخ ) ابن عبدمناف بن قصی قرشی ، جدی جاهلی است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 33 و المحبر ص 162 و معجم البلدان ج 5 ص 111 و جمهرةالانساب ص 106 و سیرةبن هشام ج 1 ص 146 و معجم ، استعجم ص 745 و اللباب ج 3 ص 244 شود.


نوفل . [ ن َ ف َ ] (اِخ ) ابن مساحق بن عبداﷲ الاکبربن مخرمه ٔ قرشی عامری مدنی مکنی به ابوسعد، از اشراف قریش و از تابعین است . وی در مدینه نشأت یافت و به منصب قضا رسید و مورد اکرام ولیدبن عبدالملک واقع گشت وبه سال 74 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 33). و رجوع به تهذیب التهذیب ج 10 ص 491 و الاصابة ج 6 شماره ٔ 8911 و طبقات ابن سعد ج 5 ص 179 و خلاصه ٔ تهذیب الکمال ص 347 و نسب قریش ص 427 و سمطاللاَّلی ج 3 ص 47 شود.


نوفل . [ ن َ ف َ ] (اِخ ) ابن معاویةالدیلی الکنانی ، از معمران صحابه است . در جنگ بدر و خندق همراه مشرکان بود، سپس اسلام آورد ودر جنگهای فتح و حنین و طایف همراه سپاه اسلام بود. در مدینه به سال 60 هَ . ق . درگذشت ، گویند وی 60 سال در جاهلیت و 60 سال در اسلام زیست . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 33). و رجوع به الاستیعاب ، والاصابه ج 6 ص 258 و تهذیب التهذیب ج 10 ص 497 و خلاصه ٔ تهذیب الکمال ص 347 شود.


نوفل . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) دریا. (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب ). بحر. (اقرب الموارد) (متن اللغة). || دهش . (منتهی الارب ). عطیة. (اقرب الموارد) (متن اللغة). || سختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شدت . (متن اللغة) (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد بسیارعطا. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . جوانمرد. (دهار). || جوان نیکوصورت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِ) کفتار نر. (منتهی الارب ). ذکرالضباع . (از اقرب الموارد) (متن اللغة). || شغال . (منتهی الارب ). ابن آوی . (از اقرب الموارد) (متن اللغة). || بعض از بچگان ددگان . (منتهی الارب ). بعضی از اولاد سباع . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).


نوفل . [ ن َف َ ] (اِخ ) ابن خویلدبن اسد قرشی ، او را بخاطر شجاعتش «اسد قریش » می گفتند. در جنگ بدر به سال دوم هجرت به دست علی بن ابی طالب کشته شد. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 32). و رجوع به طبقات ابن سعد ج 3 ص 153 و نسب قریش ص 229 و جمهرةالانساب ص شود.


دانشنامه عمومی

نوفل یک نام عربی است.
نوفل بن خویلد
نوفل بن عبدالمناف
نوفل (لیلی و مجنون)

پیشنهاد کاربران

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت * به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد
در ذیل �ورقة بن نوفل� آمده:
"محمد تورات و انجیل را نزد او آموخت که بعدها آنها را مبنای احکام دین خود قرار داد"
این جمله دروغ و اهانت به ساحت مقدس پیامبر اکرم ( ص ) است که به گواه تاریخ و قرآن �نبیّ أمّی� است نه شاگرد جهّال جزیرة العرب تهی از دانش و فرهنگ! برهوتی که مردمش به شمار انگشتان پنجه نیز خواندن نمی دانستند
لذا باید فوراً حذف شود
با این سهل انگاری که هر مغرض بی فرهنگی بتواند هر غلطی را وارد دیکشنری کند، فقط از اعتبار خودتان می کاهید
و السلام علی من اتبع الهدی



کلمات دیگر: