کلمه جو
صفحه اصلی

اوه

فارسی به انگلیسی

kiln, aveh, wow, oh, ooh, ha, whoops, wow

oh, ooh


فارسی به عربی

حسنا

عربی به فارسی

ها , به , وه(علا مت تعجب و اندوه)() علا مت صفر , عددصفر


فرهنگ اسم ها

اسم: آوه (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: ave) (فارسی: آوه) (انگلیسی: aveh)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی

مترادف و متضاد

oh! (صوت)
به، وه، ها، اوه

tut! (صوت)
اوه

pshaw! (صوت)
اوه

well! (صوت)
اوه

فرهنگ فارسی

( آوه ) دهی جزو دهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین ۱۶ کیلو متری جنوب معلم کلایه کوهستانی معتدل ۲٠۷ سکنه . محصول : غلات یونجه نخود لبنیات شغل مردم زراعت گله داری و صنایع دستی گلیم بافی و کرباس بافی است .
( اسم ) ۱ - کوره ای که در آن خشت و آهک و امثال آن پزند پزاوه داش . ۲ - زنجیره ای که نقاشان و خیاطان بر کنار چیزهاکشند یا دوزند .
آواه:کلمه افسوس آوخ، آه، وای، دریغ، دریغا
آه . آوه .
ناله نمودن و شکوه کردن

فرهنگ معین

( آوه ) (وَ ) ( اِ. )۱ - کوره ای که در آن خشت و آهک و مانند آن می پختند.۲ - نقشی به شکل زنجیر که بر حاشیه چیزی بکشند یا بدوزند.
( ~. ) (شب جم . ) «کلمة افسوس » دریغ ، افسوس .

لغت نامه دهخدا

اوه . [ اَ و وَ ] (ع مص ) آوه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). آه گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ناله نمودن و شکوه کردن . (آنندراج ).


اوه . [ اَ وَه ْ / اَ وِه ْ / اَوْه ْ / اَوْ وِه ْ / اَوْ وَه ْ / اَوْ ه ُ / اوه ] (ع صوت ) آه . آه . آه ٌ. آووه . اوتاه . اویاه . بمعنی آه کلماتی است که در وقت بیماری و درد و رنج و شکایت گویند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).


( آوه ) آوه. [ وَ ] ( اِخ ) آوه سمکنان. نام یکی از سران سپاه کیخسرو :
پس ِگیو بد آوه سمکنان
برفتند خیلش یکان و دوگان.
فردوسی.

آوه. [ وَه ْ ] ( صوت ) آه. آخ. آوخ. آواه. دریغا. دریغ. افسوس. واحسرتا. کلمه ای است که از درد یا اسف و اندوه گوینده حکایت کند :
باز چون شب می شود آن گاو زفت
میشود لاغر که آوه رزق رفت.
مولوی.
همچو مجنونی که بشنید از یکی
که مرض آمد بلیلی اندکی
گفت آوه بی بهانه چون روم
ور بمانم از عیادت ، چون شوم ؟
مولوی.
انبیا گفتند آوه بند جان
سخت تر کرد ای سفیهان بندتان.
مولوی.
- آوه کردن ؛ تأویه.
|| و برای نمودن تعجب نیز مستعمل است.

آوه. [ وَ / وِ ] ( اِ ) کوره که در آن خشت و آهک و امثال آن پزند. پزاوه. داش. || در بعض فرهنگها معنی صدا و ندا یا برآورنده صدا و ندا بکلمه داده اند. || زنجیره ای که نقاشان و دوزندگان بر کنار چیزها کشند یا دوزند.

آوه. [وَ ] ( اِخ ) نام محلی در 24 هزار گز فاصله از ساوه که آبه و آوج نیز گویند و آن در قدیم شهری بوده و آثار قدیمه بسیار پیرامون آن دیده میشود. و صاحب حدودالعالم گوید: آوه شهرکیست از جبال ، انبوه و آبادان و هوای درست و راه حجاج خراسان. و در نزهةالقلوب آمده است : آوه از اقلیم چهارم است ، طولش از جزایر خالدات قه نه و عرض از خط استوا لدم طالع بناش سنبله دور باروش قرب ده هزار گام. هواش معتدل آبش از رودخانه گاوماها که بماهین بره می خوانند و در آن شهر زمستان یخ آب در چاه می بندند بچند کرت تا فرومیخورد در تابستان همچنان یخ آب بازمیدهد آنقدر آب یخ که در زمستان خورده بود بازدهد بعد از آن آب ساده مثل دیگر چاه ها. و غله و پنبه در آنجا بسیار نیکو بود، از میوه هایش انجیر نیکو بود مردم آنجا سفیدچهره و شیعه اثناعشریند... و با هم اتفاق نیکو دارند و حقوق دیوانی آنجا به تمغا مقرر است و ده هزار دینار است. ( نزهةالقلوب ).
اوه. [ اَ وَه ْ / اَ وِه ْ / اَوْه ْ / اَوْ وِه ْ / اَوْ وَه ْ / اَوْ ه ُ / اوه ] ( ع صوت ) آه. آه. آه ٌ. آووه. اوتاه. اویاه. بمعنی آه کلماتی است که در وقت بیماری و درد و رنج و شکایت گویند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

اوه. [ اَ و وَ ] ( ع مص ) آوه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). آه گفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ناله نمودن و شکوه کردن. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

( آوه ) آوخ، آه، وای، دریغ، دریغا.

دانشنامه عمومی

آوه. آوه (آبه) شهرکی کهن نزدیک ساوه بوده و اکنون شهری است از بخش مرکزی که در جنوب شهرستان ساوه در استان مرکزی ایران قرار دارد. در این منطقه شهری تاریخی با وسعت ۲٫۲ کیلومتر مربع در زیر خاک مدفون است. این شهر تاریخی پس از قم، دومین کانون مذهب شیعه در ایران به شمار می رفت که پس از حملهٔ مغول به ایران متروک گشت.
ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمة محمدعلی موحد، تهران، ۱۳۶۳ش، ۱/۱۹۷
ابن حوقل، صورة الارض، ترجمة جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۵ش، ص ۱۰۲
ابن خلدون، العبر، بیروت، ۱۹۵۸م، ۴/۸۰۴
ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش بارون دوسلان، پاریس، ۱۸۴۰م، ص ۴۱۸–۴۱۹
اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمة محمود میرآفتاب، تهران، ۱۳۵۱ش
اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، مرآت البلدان، به کوشش محمدعلی سپانلو و پرتو نوری علاء، تهران، ۱۳۶۴ش، ص ۱۳
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش
حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۶۲ش، ص ۳۱
خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، بیروت، ۱۳۹۱ق، دمشقی، نخبة الدهر، ترجمة سیدحمید طبیبیان، تهران، ۱۳۵۷ش، ص ۳۱۳
رازی، عبدالجلیل، کتاب النقض (بعض مثالب النواصب)، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۱۳۵۸ش، شیروانی، زین العابدین، بستان السیاحة، ۱۳۱۵ق، ص ۵۹
فقیهی، علی اصغر، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، تهران، ۱۳۵۷ش، ص ۴۵۱؛ فیروزآبادی، قاموس
قزوینی، زکریا، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م
مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، تبریز، ۱۳۴۶ش، ۱/۳۸–۳۹
مرکز آمار ایران، فرهنگ آبادیهای کشور، ۲۲/۵۷
مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، به کوشش گ. لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق، ص ۷۳، ۲۰۰؛
مقدسی، احمد، احسن التقاسیم، ترجمة علی نقی منزوی، تهران، ۱۳۶۱ش، ۱/۳۶، ۷۳
یاقوت، معجم البلدان
Lestrange, G. ، The Lands of the Eastern Caliphate, Frankfurt، ۱۹۶۶.
مردم آوه به زبان فارسی صحبت می کنند. زبان ترکی در این شهر مختص ایل بغدادی است. و پیرو مذهب شیعهٔ دوازده امامی هستند.
براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آوه ۳۹۰۶ نفر (۱۱۰۱ خانوار) و در سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۳۵۵۸ نفر (۸۴۳ خانوار) است.
در فرهنگ ها و منابع تاریخی و جغرافیایی عربی و فارسی، آبه و آوه هر دو آمده، اما اغلب به صورت آبه ثبت شده است. جمعی چون دمشقی، فیروزآبادی و یاقوت حمودی «آبه» و گروهی چون ابن خلدون، مقدسی، ابن بطوطه و نویسندة حدود العالم، «آوه» آورده اند. یاقوت حموی می گوید: آوه به سبب موازنه با ساوه چنین تلفظ می شود و عامة مردم آبه را آوه می خوانند. منسوب آن نیز غالباً «آبی» آمده و به ندرت آوی و آوجی هم دیده می شود. به گفتة خوانساری این نسبت در مورد فقیهان عموماً «آبی» آمده است به استثنای محمدبن محمد علوی آوی (۶/۳۲۳). ابن بطوطه در سفرنامة خود (۱/۱۸۷) از دانشمندی به نام نظام الدین حسین آوی و نیز از دانشمند دیگری به نام علاءالدین آوجی (۲/۶۵۸) نام برده و همچنین حافظ ابرو از دانشمندان به نام سید تاج الدین آوجی یاد کرده است (ص ۱۰۰).
اوه! (آلبوم گرلز جنریشن). «اوه!» آلبومی از گرلز جنریشن است که در سال ۲۰۱۰ میلادی منتشر شد.

دانشنامه آزاد فارسی

آوه. رجوع شود به:آوج، شهر

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] آوه. آوه (شهر) یا آبه ، شهری است بین قم و ساوه، دارای پیشینه تاریخی قابل توجه. اگر چه پیشینه این شهر به تاریخ قبل از اسلام برمی گردد و هنوز آثار آن موجود است ولی آنچه بعد از اسلام این شهر را حائز اهمیت کرده، حضور سادات در آن است.
آوه پیش از حمله سلطان محمود غزنوی شهر بوده است، اما با حمله مغول به این شهر، به ویرانه ای تبدیل شد و روستایی از آن باقی ماند. در سال ۱۳۹۱ شمسی، دوباره شهر شد.

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)

گویش مازنی

( آوه ) /aave/ از روستاهای بابل

پیشنهاد کاربران

اوه یا اَوَ : خواستن

�شامپو اوه� این نام را در سال ۸۲ گذاشتیم از فرهنگ عمید که نام مستعاری بود به معنای او، و همچنین صوت خستگی و بیزاری است. مانند شرکت من، شامپوی او، مواد آرایشی مای ( من ) .

حکیم سنایی :
واو اوَّه وفای دینش داد/ رتبت و قربت یقینش داد/ پس چه واو از میان اوّه رفت/ مانده آه مجرد اینت شگفت.
حدیقته الحقیقه یا باغ حقایق
کلمه اوَّه در زبان کردی اشاره به ضمیر مفرد سوم شخص می باشد یعنی او می باشد و در شعر و عرفان اشاره به خداوند است. اگر سیگنال " واو " را بخاطر داشته باشیم، و در ضمیر اوّه حرف واو را بر داریم از آن ضمیر آه باقی می ماند. مطمعنم که حکیم بزرگوار سنایی حرف تعجب واو را با گوش های خود شنیده بوده باشد و الا چطور می توانسته است که چنین بیت زیبائی را بسراید. اگر هم با گوش سر نشنیده باشد، آنرا با گوش دل کشف نموده است. از خود می پرسم که آیا علامت wow یا واو که منجم آمریکایی به نام جِری اِهمان در کنار سیگنال در یافتی از تلسکوبی به نام گوش بزرگ در رصد خانه دانشگاه ایالت اوهایو یادداشت نموده است با این ابیات سنایی ارتباطی دارند.

ناله . درد. فغان

همانطور که عزیزان می دانند در، زبان لکی اوه به معنی اشاره به دیگری. یاچیز دیگریست بهترین راه برای شناساندن وموردتوجه قرار دادن میگن اوه. فکر میکنم بجا باشد


کلمات دیگر: