کلمه جو
صفحه اصلی

نرگسی

فارسی به انگلیسی

dish of eggs and green vegetables

فرهنگ اسم ها

اسم: نرگسی (دختر) (فارسی) (گل) (تلفظ: nargesi) (فارسی: نرگسي) (انگلیسی: nargesi)
معنی: منسوب به نرگس، نوعی غذا، ( به مجاز ) عشوه به صورت زبان درآوردن معشوق در مقابل عاشق، نوعی پارچه ی لطیف گرانبها، ( در قدیم ) نوعی خورش، در قدیم ) ( به مجاز ) عشوه به صورت زبان درآوردن معشوق در مقابل عاشق

(تلفظ: nargesi) منسوب به نرگس ؛ نوعی غذا ؛ (در قدیم) نوعی خورش ؛ (در قدیم) (به مجاز) عشوه به صورت زبان درآوردن معشوق در مقابل عاشق ؛ نوعی پارچه‌ی لطیف گران بها .


فرهنگ فارسی

ده دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد استان پنجم . در ۶ کیلومتری باختر جوی زر ۲ کیلومتری جنوب شوسه شاه آباد به ایلام . دشت سردسیر ۷۵٠ تن سکنه دارد. رودخانه کنگیر آنرا مشروب میسازد. محصولش غله حبوبات لبنیات توتون برنج .
۱ - ( صفت ) منسوب به نرگس .۲ - چشم .یا نرگسی رابستن وفسفسی رابازکردن .بخواب رفتن .۳ - چشمک .۴ - ( اسم ) نوعی پارچه لطیف گرانبهانرگس .۵ - خورشی است که با تخم مرغ زده وپیازخردکرده درروغن سرخ کرده تهیه کنندوگاه در آن اسفناج ریزند. ۶ - نوعی پلو.
دهی است از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه .

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) ۱ - یک قسم خوراکی که از اسفناج تفت داده و تخم مرغ درست کنند. ۲ - نوعی پارچة گرانبها.

لغت نامه دهخدا

نرگسی . [ ن َ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ایذه ٔ بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز با 65 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


نرگسی . [ ن َ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هندیجان بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز با 65 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


نرگسی . [ ن َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد، در 6 هزارگزی شمال غربی جوی زر و 2 هزارگزی جنوب راه شاه آباد به ایلام ، در دشت سردسیری واقع است و 750 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ کنگیر، محصولش غلات و حبوبات و لبنیات و توتون و برنج ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


نرگسی . [ ن َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تل بزان بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز، در 15هزارگزی جنوب شرقی مسجدسلیمان و 3هزارگزی مشرق راه مسجدسلیمان ، در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 160 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و کارگری شرکت نفت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


نرگسی. [ ن َ گ ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به نرگس. ( ناظم الاطباء ). چون نرگس. مانند نرگس. || جنسی از جامه باشد که پوشند. || نوعی از طعام که خورند. ( برهان قاطع ). نوعی طعام است و ظاهر این است که از خاگینه بود، زردی و سفیدی آن را به نرگس تشبیه کرده اند. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ). نام خورشتی است که با تخم مرغ زده و پیاز خوردکرده در روغن سرخ کرده می شود و گاهی اسفناج هم ریخته می شود که از جهت شباهت اجزای آن به نرگس چنان نامیده شده. ( فرهنگ نظام ). بورانی اسفناج که بر روی آن تخم مرغ شکنند و به مجموع ماننده شود به کاسه و گلبرگ های نرگس. گل در چمن. ( یادداشت مؤلف ).
- قلیه نرگسی ؛ آن چنان باشد که بیضه های مرغ را جوش داده پوست دور کرده در قیمه می پیچیده می پزند و به وقت خوردن هر بیضه را از کارد دو نیم کرده می نهند، زردی و سفیدی آن مشابه به گل نرگس می نماید. ( غیاث اللغات ) : و قلیه نرگسی که در وی گوشت و گندنا و نخود و باقلی بود و زرده خایه برافکنند بهترین غذائی است. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
|| قسمی از پلاو. ( غیاث اللغات ). نوعی از پلاو. ( آنندراج ) :
دهد از نرگسی پلاو چون یاد
بود از نظم نرگسی دلشاد.
یحیی کاشی ( از آنندراج ) ( از فرهنگ نظام ).
رشته پولاو چو پا بر سر این سفره نهد
نرگسی در قدمش سیم و زر آرد به نثار.
بسحاق اطعمه.
|| اشاره کردن به چشم از عالم چشمک زدن و به معنی طنز کردن. ( غیاث اللغات ). به معنی زبان برآوردن محبوبان از روی عشوه و ناز و طرب و طنز و طعن و کنایه از ایما و اشاره. ( فرهنگ نظام ) ( از آنندراج ) :
به هنگام تکلم نرگسی های تو را نازم
که آری همچو برگ گل زبان را از دهن بیرون.
باقر کاشی ( از فرهنگ نظام ).
شمعت که سراپای ْ زبان آمده است
از دست زبان خود به جان آمده است
چون شاهد شوخ در میان آمده است
چشمک زن و نرگسی زنان آمده است.
باقر کاشی ( از فرهنگ نظام ).
از آن سر ز بزم چمن وازده
که نرگس بر او نرگسی ها زده.
ملاطغرا ( از فرهنگ نظام ).
در بغل نرگسی زنان شجره
آن نهال سیه دلی ثمره.
شفائی ( از فرهنگ نظام ).
یادآن شوخی که چشمک بر نگاهش می زدم
نرگسی بر گوشه چشم سیاهش می زدم.
ناظم هروی ( از آنندراج ).

نرگسی . [ ن َ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


فرهنگ عمید

خوراکی که از اسفناج، پیاز، تخم مرغ، و روغن تهیه می شود.

دانشنامه عمومی

نرگسی غذایی ایرانی است که با تخم مرغ و اسفناج درست می شود و به دلیل شباهت رنگ هایش (زرد و سفید و گاه سبز) به گل نرگس این نام را گرفته است.
کوفته نرگسی یا «نرگسی شامی کباب» یا نرگسی کباب، غذایی در افغانستان و پاکستان که در ایران قلیه نرگسی نیز نامیده می شود.
گل در چمن
این غذا بسیار شبیه املت اسفناج است و با پیاز داغ، تخم مرغ، اسفناج و گاه سیر پخته می شود.
روش پخت:
برای تهیهٔ این خوراک نخست پیاز را سرخ می کنیم و به آن نمک و زردچوبه اضافه می کنیم سپس اسفناج را هم به آن می افزاییم و تفت می دهیم (برخی سیر هم اضافه می کنند.) پس از کمی تفت تخم مرغ را به آن اضافه می کنیم، می توان تخم مرغ را با دیگر مواد مخلوط کرد یا آن را به صورت هم نزده گذاشت.

دانشنامه آزاد فارسی

در آشپزی ایرانی، نوعی خاگینه، فراهم آمده از تخم مرغ، اسفناج پاک کرده، و نمک و فلفل. اسفناج را با قطره های آبی که هنگام شستن بر آن مانده است، بر دیگی ریخته بر آتش ملایم می گردانند تا رنگ آن بگردد. باقی ماندۀ آب اسفناج را برمی چینند و در تابۀ کره جوش می ریزند و پس از چند چرخ بر سطح تابه پهن می کنند و روی آن به تعداد تخم مرغ ها با قاشق چال انداخته، تخم مرغ ها را روی چال ها می شکنند. تخم مرغ باید بر آتش ملایم، ببندد. نمک و فلفل را دست آخر، پیش از خوردن، بدان می افزایند.

گویش مازنی

۱شیری که در اثر مرض پستان،خون آلود گردد ۲چشم عسلی رنگ


/nargesi/ شیری که در اثر مرض پستان، خون آلود گردد - چشم عسلی رنگ

پیشنهاد کاربران

منطقه تخت کبود نرگسی در دهستان جهانگیری مسجدسلیمان
شامل روستای های آب نرگسی. پاگچ نرگسی. سرگچ نرگسی . گندم ریز. گندمزار. لیله*چم خلیله* - دگه مشکی.
مراد آباد. نی پاره. علی جمعه. گزستان . گلستان. سلریان. سر او نرگسی. . . . .
محل سکونت ایل منجزی بهداروند



روستاهای آب نرگسی. آب نرگسی نصیر.
سراب نرگسی. نرگسی سور. در دهستان توه بزان
مسجدسلیمان




کلمات دیگر: