کلمه جو
صفحه اصلی

الحان

فارسی به انگلیسی

tunes, melodies, tones, strains


فارسی به عربی

عامی

فرهنگ اسم ها

اسم: الحان (دختر) (عربی) (تلفظ: alhān) (فارسی: اَلحان) (انگلیسی: alhan)
معنی: آوازهای خوش، ( جمع لحن )، آوازها، آهنگ ها، نغمه های دلکش، صداهای موزون و خوشایندی که انسان یا بعضی پرندگان یا آلات موسیقی تولید می کنند، به فتح الف، صدای موزون و خوش آیند

(تلفظ: alhān) (عربی) (جمع لحن) ، آوازها ، آهنگ‌ها ، آوازهای خوش ، نغمه‌های دلکش ؛ صداهای موزون و خوشایندی که انسان یا بعضی پرندگان یا آلات موسیقی تولید می‌کنند.


مترادف و متضاد

lay (اسم)
جالس، داستان منظوم، اهنگ ملودی، الحان

فرهنگ فارسی

آوازها، آهنگها، جمع لحن
( اسم ) جمع لحن . ۱ - آوازها آهنگها. ۲ - آوازهای خوش نغمه های دلکش یا الحان باربدی . آهنگهای منسوب به باربد .
جمع لحن . آوازه های خوش و موزون

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ لحن ، ۱ - آوازها. ۲ - نغمه های دل انگیز.

لغت نامه دهخدا

الحان. [ اِ ] ( ع مص ) سخن فهمانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). دریابانیدن چیزی. ( مجمل اللغه ). دریاوانیدن چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ). || خوش خواندن قرآن و خوشخوانی کردن. ( آنندراج ). خوشخوانی. ( غیاث اللغات ).

الحان. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ لَحن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه تهذیب عادل ). آوازهای خوش و موزون. ( آنندراج ). آوازها. ( غیاث اللغات ). شکنها در سرود. و رجوع به لَحن شود :
زنان دشمنان در پیش ضربت
بیاموزند الحانهای شیون.
منوچهری.
بیندیش از آن خر که بر چوب منبر
همی پای کوبد به الحان قاری
بدان رقص و الحان همی بر تو خندد
تو از رقص آن خر چرا سوگواری ؟
ناصرخسرو.
فراز آیند از هر سو بسی مرغان گوناگون
پدید آرند هر فوجی به لونی دیگر الحانها.
ناصرخسرو.
بر گل نو زندباف مطربی آغاز کرد
خواند به الحان خوش نامه پازند و زند.
سوزنی.
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی
جغد است پی بلبل نوحه ست پی الحان.
خاقانی.
سلیمانم نه خاقانی که جانم
بدان داودی الحان تازه کردی.
خاقانی.
در باغ ثنای صاحب الجیش
چون فاخته ساخته ست الحان.
خاقانی.
هر صبحدم نسیم گل از بوستان تست
الحان بلبل از نفس دوستان تست.
سعدی.
- خوش الحان . رجوع به خوش شود.
- صناعة الحان ؛ موسیقی. رجوع به موسیقی شود.
- علم الحان ؛ موسیقی. رجوع به موسیقی شود.
- فن الحان ؛ یکی از دو فن موسیقی ، و ازو ملایمت نغمات معلوم شود. ( شهاب صیرفی ).
|| غلطها. اشتباهات. رجوع به لَحن شود :
یگانه ای که به هر جای او سخن گوید
حدیث اهل خرد خوار باشد و الحان.
سنائی.

الحان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَحن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ). آوازهای خوش و موزون . (آنندراج ). آوازها. (غیاث اللغات ). شکنها در سرود. و رجوع به لَحن شود :
زنان دشمنان در پیش ضربت
بیاموزند الحانهای شیون .

منوچهری .


بیندیش از آن خر که بر چوب منبر
همی پای کوبد به الحان قاری
بدان رقص و الحان همی بر تو خندد
تو از رقص آن خر چرا سوگواری ؟

ناصرخسرو.


فراز آیند از هر سو بسی مرغان گوناگون
پدید آرند هر فوجی به لونی دیگر الحانها.

ناصرخسرو.


بر گل نو زندباف مطربی آغاز کرد
خواند به الحان خوش نامه ٔ پازند و زند.

سوزنی .


آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی
جغد است پی بلبل نوحه ست پی الحان .

خاقانی .


سلیمانم نه خاقانی که جانم
بدان داودی الحان تازه کردی .

خاقانی .


در باغ ثنای صاحب الجیش
چون فاخته ساخته ست الحان .

خاقانی .


هر صبحدم نسیم گل از بوستان تست
الحان بلبل از نفس دوستان تست .

سعدی .


- خوش الحان . رجوع به خوش شود.
- صناعة الحان ؛ موسیقی . رجوع به موسیقی شود.
- علم الحان ؛ موسیقی . رجوع به موسیقی شود.
- فن الحان ؛ یکی از دو فن موسیقی ، و ازو ملایمت نغمات معلوم شود. (شهاب صیرفی ).
|| غلطها. اشتباهات . رجوع به لَحن شود :
یگانه ای که به هر جای او سخن گوید
حدیث اهل خرد خوار باشد و الحان .

سنائی .



الحان . [ اِ ] (ع مص ) سخن فهمانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). دریابانیدن چیزی . (مجمل اللغه ). دریاوانیدن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). || خوش خواندن قرآن و خوشخوانی کردن . (آنندراج ). خوشخوانی . (غیاث اللغات ).


فرهنگ عمید

لحن#NAME?


= لحن

پیشنهاد کاربران

خوش الحان =خوش آواز، خوش آهنگ

الحان : اَلحان ( عربی ) به معنی نواهای خوش ، نغمه های دلکش ، صدای موزون و خوش آیند.

الحان : /alhān/ اَلحان ( عربی ) ( جمع لحن ) ، 1 - آوازها، آهنگ ها، آوازهای خوش، نغمه های دلکش؛ 2 - صداهای موزون و خوشایندی که انسان یا بعضی پرندگان یا آلات موسیقی تولید می کنند.

اسم اَلحان مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است .

جمع لحن به معنی آواز خوش
میرسد مژده ی گل بلبل خوش" الحان" را
( حافظ )

الحان : اَلحان اسم دختر باریشه عربی به معنی ملودی ها است .

الحان : ألحان: المقصود به اللحن الجمیل . آهنگ ها: به معنای ملودی زیبایی است.

الحان :: اَلحان به معنی آهنگها و ملودیهای زیبا، آوازهای خوش ، نواهای خوش ، نغمه های دلکش ، نغمه های دل انگیز ، آهنگهای خوشایند، .


کلمات دیگر: