کلمه جو
صفحه اصلی

اسا

فرهنگ اسم ها

اسم: آسا (دختر) (فارسی) (تلفظ: āsā) (فارسی: آسا) (انگلیسی: asa)
معنی: آسودن، آسایش دهنده، وقار، ثبات، آراینده، ( در قدیم ) شکل و شمایل، زیور مایه زیبایی و آرایش، وقار و ثبات و تمکین و آسودگی

فرهنگ فارسی

( آسا ) سومین شهریار یهودا بعد از سلیمان . وی در ۹۵۵ ق م . در گذشت . او پرستش خدای یگانه را تجدید و بت پرستان را اخراج کرد . دوره پادشاهی وی از همه پادشاهان یهودا نیکو تر و باشکوه تر بود . تورات بارها تقوای او را بعنوان نمونه و مثل یاد می کند .
( اسم ) ۱ - زیور زینت آرایش . ۲ - وقار ثبات تمکین آهستگی . ۳ - هیبت صلابت . ۴- طرز روش قاعده قانون . یاباسا. بطوریکه معمول است چنانکه رسم است آلامد . ۵ - بصورت پسوند باخر اسم ملحق شود و صفتی دال بر شباهت و مانندگی سازد : آسمان آسا پیل آسا شیر آسا . یا بر آسای . مانند بمنزل. : بر آسای دستور بودی ورا ( فردوسی ).
دهن دره خمیازه مثل مانند آسایش دهنده
پزشکان

فرهنگ معین

( آسا ) ( اِ. ) خمیازه ، دهان دره .
( اِ. ) ۱ - زیب ، زینت . ۲ - وقار، تمکین . ۳ - طرز، روش . ۴ - پسوندی است که شباهت را می رساند مانند: رعدآسا.

لغت نامه دهخدا

اسا. [ ] (اِخ ) ابن ابنا (یا ابیا) از احفاد سلیمان . او چهل ویک سال پیغمبری داشت . رجوع به فهرست مجمل التواریخ و القصص شود. خوندمیر نیزگوید: ابنا در میان بنی اسرائیل لوای ریاست افراشته در میان سبط ابن یامین و یهود مدت سه سال به ریاست گذرانید و این ابنا دست از دین موسی بازداشته بت پرست شد و بنی اسرائیل را بشیوه ٔ ناستوده ترغیب کرد و چون ابنا رخت بزاویه ٔ هاویه کشید پسرش آسا قائم مقام گشته بتجدید شریعت موسی پرداخت و فرقه ٔ انام را بقبول احکام توریة دلالت کرد بسیاری از بنی اسرائیل سخن آسا را بسمع رضا شنودند و ترک عبادت اصنام کردند و برخی از مردم شام که سالک طریق ضلالت بودند از بیت المقدس بهندوستان رفته ملک آن ملک را که موسوم به زرخ بود و بپرستش ماه و آفتاب قیام میکرد بر آن داشتند که با لشکربسیار و سپاه بیشمار متوجه بیت المقدس گردد و چون مقاومت به آن جنود نامعدود مقدور آن قوم نبود به مسجدالاقصی رفته به تضرع و زاری از حضرت باری هلاک دشمنان دین را مسئلت کرد و تیر دعا به هدف اجابت رسیده اسا بوصول مرتبه ٔ نبوت معزز و به وعده ٔ ظفر و نصرت سرافراز گشته مظفر و فیروز شد و بموجب وحی آسمانی به اندک مردمی بموجب کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن اﷲ (قرآن 249/2) در برابر زرخ بایستاد و زرخ جمعی از لشکریان را گفت تا ایشان را تیرباران کردند و حق سبحانه و تعالی به ملئکه ٔ عظام فرمود تا سهام ارباب کفر وظلام را بر ایشان رد کردند و بدین واسطه جمع کثیر اززرخ بدوزخ شتافته آن کافر متهور بترسید و اتباع خودرا جمع ساخته گفت این شخص اگرچه اندک مردمی دارد اما سحر میداند و میخواهد که ما را بدان وسیله بقتل آورد. هراس او بی قیاس شده روی به وادی فرار آورد و قریب صد هزار کس از لشکریان او باقی مانده بودند در کشتی نشسته تا از آب عبور کرده به ملک خود روند و چون بمیان دریا رسیدند سفینه ٔ حیات زرخ و اتباع به گرداب ممات فرورفته تمام هلاک شدند و اسا نیز به بیت المقدس مراجعت کرد. چون مدت بیست سال از ایالت او بگذشت بروضه ٔ قدس خرامید. (حبیب السیر جزو1 از ج 1 صص 45-46).


اسا. [ اَ ] (اِ) خمیازه و دهان دره باشد و آن بسبب خواب یا خمار یا کاهلی بهم رسد. (برهان ). آنکه دهن از هم باز شود بجمع فضلات در اجزاء یا از غلبه ٔ خواب . (مؤید الفضلاء). گشاده شدن دهان باشد بسبب خواب یا خمار و کاهلی . خامیازه . پاسک . باسک . تثاوب . فاژ. (جهانگیری ). فازه . (مؤید الفضلاء). فاژه . (جهانگیری ). دهن دره . آسا. (جهانگیری ). || (پسوند) مخفف آسا، بمعنی شبه و نظیر و مانند. (برهان ) :
عزم و حزمش بجنبش و بسکون
آسمان وزمین اسا باشد.

ابوالفرج رونی .



اسا. [ اَ ] (اِخ ) یکی از قلاع حصینه ٔ هند که آنرا یمین الدوله محمودبن سبکتکین بسال 407 هَ . ق . بگشود وصاحب آن جندپال نام داشت چون محمود بقلعه درآمد و بفرمود تا آنرا خراب کردند. (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).


اسا. [ اَ ] (ع اِ) اندوه . (منتهی الارب ). حزن .


اسا. [ اَ ] (ع مص ) دوا کردن : اسا الجرح ؛ دواکرد زخم را. (منتهی الارب ). || اصلاح کردن :اسا بین القوم ؛ اصلاح کرد میان قوم . (منتهی الارب ). || اندوهگین شدن بر و به : اسا علیه و له .


اسا. [ اُ ] (اِخ ) کوهی در تِسالی و این کوه نزد شعرا شهرت دارد و امروزه آنرا کیسوو نامند. و رجوع به پِلیون شود.


اسا. [ اُ ] (اِخ ) کاردینال آرنو د... سیاستمدار فرانسوی ، مولد لارُک مانیوآک ، قرب اُش ، سفیر هانری چهارم در روم . نامه هائی گران بها از وی بجا مانده است . (1536 - 1604م .).


اسا. [ اُ / اِ ] (ع اِ) ج ِ اُسوة و اِسوة.


( آسا ) آسا. ( اِ ) گشاده شدن طبیعی دهان آدمی است بصورتی خاص از غلبه خواب یا ملال و یا شراب زدگی و یا پاره ای بیماریها. پاسک. باسک. دهان دره.دهن دره. دهن در. خمیازه. بیاستو. هاک. خامیازه. فاژ.فاژه. خامیاز. ثوباء. تثاوُب. آهنیابه :
چنان نمود بما دوش ماه نو دیدار
چو یار من که کند گاه خواب خوش آسا.
بهرامی.
و ازاین گفته اند که عطسه بر وقت سخن ، گوای باشد براستی ، که اندر خبر است که عطسه از فرشته است و آسا کشیدن از شیطان. ( کیمیای سعادت ).
و فعل آن کردن و کشیدن است.
|| زیور. زیب. آرایش.زینت :
بامّید قبولت بکر فکرم
چو بهر یوسف مصری زلیخا
بانواع نفایس خویشتن را
بسان نوعروسی کرده آسا.
عسجدی.
|| وقار. ثبات. تمکین. آهستگی :
پیوسته همی شتاب و تمکین
ای شاه که طاعتت بود فرض
از عزم تو چرخ میکند وام
زآسای تو میکند زمین قرض.
ملقابادی.
زور بستاند تدبیر تو از پنجه شیر
کبر بیرون کند آسای تو از طبع پلنگ.
مختاری.
سرو اگر با قدّ رعنای تو هم بالاستی
کی چنان مطبوع و خوش اندام و باآساستی ؟
ابن یمین.
- به آسا ؛ بطوری که باب است. به قسمی که معمول و رسم است. آلامُد. به اَندام :
ببین که صنعت استاد رسته کرمش
چگونه دوخت به آسا قبای تربیتم.
ابن یمین.
|| طرز. روش. قاعده. قانون. || هیبت و صلابت. ( برهان قاطع ).
- برآسای ِ ؛ مانندِ. بمنزله :
وراخواندی هر زمان اردشیر
که گوینده مردی بد و یادگیر
برآسای دستور بودی ورا
همان نیز گنجور بودی ورا.
فردوسی.

آسا. ( پسوند ) اَسا. ادات تشبیه است. مثل. مانند. گون. گونه. شبه. وار. سان. سا. نظیر. شکل. صفت : آسمان آسا. بحرآسا. پادشاه آسا. پیل آسا. ترک آسا. خاقانی آسا. خورآسا. دلیرآسا. دودآسا. راهب آسا. رعدآسا. زمین آسا. ساسیاآسا. شیرآسا. عندلیب آسا. فلک آسا. مریدآسا. مهرآسا. یهودآسا :
عدوی او شود روباه بددل
چو شیرآسا خرامد او بمیدان .
شهید.
دربدی و گدی توئی منحوس
ساستاسا و ساسیاآسا.
فرالاوی.
بزم خوب تو جنةالمأوی
مَثَل ِ ساقی تو حورآسا.
خفاف.
عزم و حزمش به جنبش و بسکون

فرهنگ عمید

( آسا ) ۱. خمیازه، دهان دره: چنان نمود به ما دوش ماه نو دیدار / چو ماه من که کند گاه خواب خوش آسا (بهرامی: شاعران بی دیوان: ۴۰۴ ).
۲. زیب، زینت، زیور، آرایش: به انواع نفایس خویشتن را / به سان نوعروسی کرده آسا (عسجدی: ۲۱ ).
۳. وقار، ثبات، آهستگی: سرو اگر با قد رعنای تو هم بالاستی / کی چنان مطبوع و خوش اندام و با آساستی (ابن یمین: لغت نامه: آسا ).
۴. طرز، روش.
مثل، مانند، شبیه، نظیر (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): برق آسا، تگرگ آسا، شیرآسا، گرگ آسا.
۱. = آسودن
۲. آسایش دهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): تن آسا، جان آسا، دل آسا، روان آسا، کم آسا.

دانشنامه عمومی

آسا. آسا (به عبری: אָָסא) پسر ابیا و پادشاه یهودیه از ۹۰۸ تا ۸۶۷ پیش از میلاد بود.
Encyclopaedia Judaica, vol.o2, ASA
از آنجایی که یک بار در کتاب اول پادشاهان (۱۵:۲)، معکه دختر اَبشالوم را مادر آسا و در کتاب دوم تواریخ (۱۵:۱۶) ابیا را پسر معکه شناسانده اند؛ از این رو برخی پژوهشگران چنین برداشت کرده اند که می باید آسا برادر ابیا بوده باشد.
با مرگ ابیا، آسا که گویا در آن زمان هنوز جوان بوده به پادشاهی می رسد و مادرش مَعکَه یک چند نایب السلطنگی را بر عهده گرفت. مطابق با کتاب اول پادشاهان، آسا معکه را به گناه پرستش بت از ملکگی کنار نهاد. این اقدام گویا در پی یک رشته کوشش های آسا برای برانداختن نفوذ بت پرستی و بازگردانی یکتاپرستی در اورشلیم بوده است. آغاز سلطنت آسا با آرامش همراه بود. او برای پیش گیری از تازش های بیگانگان در یهودیه استحکاماتی برپا داشت. پس از چند سال پادشاهی زارح حبشی از جنوب مرزهای یهودیه را مورد تاخت وتاز قرار داد. از دیگرسو بعشا -پادشاه اسرائیل- نیز با آسا وارد جنگ شد. آسا در شهر مرزی مریشه حبشیان را شکست داد و آنان را تا شهر جرار پس راند. از دیگر سو بعشا شهر رامه را در نزدیکی اورشلیم بنانهاده بود و در آن مستقر شده تهدیدی برای یهودیه شمرده می شد. آسا دست به دامان بنهدد یکم پادشاه آرامی شد و او را برانگیخت تا از شمال به جلیله بتازد. بَنهَدَد شهرهای عیون، دان، آبل مایم و بخش های مهم نفتالی را تسخیر نمود. بعشا که بخش های شمالی کشورش را در خطر دید، رامه را رها نمود و به اسرائیل بازگشت. نیروهای آسا به رامه آمدند و مصالحی را که در ساخت آن استفاده شده بود را با خود بردند و با آن شهرهای جبع و مصفه را ساختند. بدین سان تهدید از مرزهای شمالی یهودیه برداشته شد.
بر اساس کتاب دوم تواریخ، آسا در سال های پایانی عمرش رفتاری نامطلوب را در پیش گرفت.

آسا (بورگس). هاسا (به اسپانیایی: Haza, Burgos) یک شهرستان در اسپانیا است.
فهرست شهرهای اسپانیا

اس آ. مختصات: ۴۸°۸′۳۷٫۵۳″ شمالی ۱۱°۳۴′۶٫۷۶″ شرقی / ۴۸٫۱۴۳۷۵۸۳°شمالی ۱۱٫۵۶۸۵۴۴۴°شرقی / 48.1437583; 11.5685444
اس آ (به آلمانی: Sturmabteilung)( گوش دادن راهنما·اطلاعات)، نیروی شبه نظامی حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان بود، این نیروی شبه نظامی در افزایش قدرت آدولف هیتلر بین سال های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ میلادی نقش برجسته ای داشت. رنگ لباس این گروه، خاکی بود. این گروه شبه نظامی تا قبل از قدرت گیری آدولف هیتلر و حزب نازی (۱۹۳۳) نقش پررنگی را در حزب نازی ایفا می کرد، اما پس از قدرت گیری آدولف هیتلر و پس از جریان شب دشنه های بلند به تدریج کنار گذاشته شد و اس اس جایگزین آن شد، گرچه هرگز به طور رسمی اس آ منحل نشد.
پس از آنکه آدولف هیتلر به حزب نازی پیوست به دلیل آنکه وی قدرت سخنوری بسیار خوبی داشت، به آسانی و به سرعت به عنوان سخنگوی حزب نازی انتخاب شد، در گام بعدی آدولف هیتلر پس از آنکه به ریاست حزب رسید نام حزب را با افزودن واژه سوسیالیست به حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان تغییر داد. هیتلر سپس به فکر تبلیغات وسیع برای حزب بود وی می دانست که فعالیت های هر حزب مطمئناً مخالفانی خواهد داشت بنابراین به فکر ایجاد یک گروه شبه نظامی برای مهار و سرکوب مخالفان بود.
در ۴ نوامبر ۱۹۲۱ میلادی، یک جلسه عمومی بزرگ در مونیخ توسط حزب نازی تشکیل شد، هیتلر در جریان سخنرانی در این تجمع به اهمیت وجود یک گروه شبه نظامی و ضرورت برخورد با مخالفان حزب اشاره کرد. در جریان این جلسه عمومی رسماً نام اس آ (به آلمانی: Sturmabteilung) برای گروه شبه نظامی حزب نازی انتخاب شد. پس از آن رهبری گروه اس آ به ارنست روهم واگذار شد. در سال های پس از ۱۹۲۰ اس آ درگیری های بسیاری با گروه های کمونیستی و گروه های مخالف حزب داشت که تقریباً اکثر این درگیری ها در خیابان صورت می گرفت.

دانشنامه آزاد فارسی

آسا. آسا ( ـ ح ۸۷۷پ م)(Asa)
سومین شاه یهودا(ح ۹۱۳ـ۸۷۷پ م) پس از سلیمان. جانشین پدرش ابیّا/اَبیّامشد. در سال های نخست ممکن است مادربزرگش مَعکهبه نیابت او سلطنت کرده باشد. در عهد آسا اگرچه زدوخوردهای خونین مرزی با اسرائیل ادامه یافت، یهودا شاهد رفاه نسبی و اصلاحات دینی و اجتماعی بود. به روایت عهد عتیق، هنگامی که آسا با بَنهَدَد، شاه دمشق، پیمان اتحاد بست، به سبب بی اعتمادی اش به خداوند با سرزنش حَنانیپیامبر روبه رو شد. پس از او پسرش یَهوشافاطبه سلطنت رسید.

اِسا
رجوع شود به:آژانس فضایی اروپا

گویش مازنی

( آسا ) /aasaa/ آهسته
/assaa/ نوعی گیاه خوراکی صحرایی که در بهار می روید - برگ چغندر وحشی & استاد – استادکار & ایستاده & اکنون – هم اکنون

۱نوعی گیاه خوراکی صحرایی که در بهار می روید ۲برگ چغندر وحشی ...


استاد – استادکار


ایستاده


اکنون – هم اکنون


پیشنهاد کاربران

فرشته کوچک

نام پدر بهمن

آسا :زیور مایه زیبایی و آرایش – وقار و ثبات و تمکین و آسودگی.

آسادخت :دختر زیبا، دختر آرام، دختر با وقار .




زیور مایه آلایش

آسا : بسیار، فراوان، بی حد ومرز

آسا = عزیز

آسا : آسا اسم پسرانه لری استان لرستان به معنی عزیز است.

تباه
یوم الاسا = روز تباه

اسا. ( "ا" با آوای زیر ) ، ( ق ) ، ( زبان مازنی ) ، اکنون، الان.

روش - قانون - قاعده

عزیز

مثل یا مانند

آسا هم اسم پسره هم دختر جایی که من زندگی میکنم کُرد زیاده اینجا آسا اسم پسر هم میشه.

آسا نام دختر شاپور دوم ساسانی - آسا به معنی بزرگ .

آسا : /āsā/ آسا 1 - آسودن؛2 - آسایش دهنده؛ 3 - وقار، ثبات؛ 4 - آراینده؛ 5 - ( در قدیم ) شکل و شمایل. اسم آسا مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است .

آسادخت :آسادخت ( آسا دخت = دختر ) ، 1 - دختر با وقار، زیور و زینت، 2 - دختر با هیبت و صلابت.


کلمات دیگر: