کلمه جو
صفحه اصلی

اذرگون


مترادف اذرگون : ( آذرگون ) آتش رنگ، آتش فام، آتشگون، آتشین، آذرین

فارسی به انگلیسی

fire-red, fiery

فرهنگ اسم ها

اسم: آذرگون (دختر) (فارسی) (گل) (تلفظ: āzar gun) (فارسی: آذرگون) (انگلیسی: azar gun)
معنی: گلی است از دسته شقایق ها که رنگش زرد است و میانش مشکی است، به رنگ آتش، ( در گیاهی ) نام گلی از انواع شقایق که آن را خجسته نیز می گویند، شقایق، همیشه بهار ( گل )

مترادف و متضاد

hen-and-chicken (اسم)
همیشه بهار، اذرگون، همیشه بهار باغی

فرهنگ فارسی

( آذرگون ) گلی است که آنرا خجسته گویند و رنگش زرد و میانش سیاه
برنگ آتش، مانند آتش، آذرفام، سرخ رنگ، گل سرخ برنگ آتش، گل آلاله، آذریون هم گفته شده
( آذر گون ) ( صفت ) برنگ آتش آتشفام آذر فام سرخ فام . ۲ - ( اسم ) گیاهی از تیر. مرکبیان که علفی و یکساله میباشد . ارتفاعش ۲٠ تا ۴٠ سانتیمتر ساقهاش راست و منشعب و بطور خودرو در مزارع و اراضی مزروع غالب نواحی معتدل میروید. ۳ - نوعی شقایق که اطراف گلهایش قرمز و وسطش نقطه های سیاه دارد . ۴ - همیشهبهار ۵ - سمندر

فرهنگ معین

( آذرگون ) ( ~. ) (ص مر. ) نک آذریون .

لغت نامه دهخدا

( آذرگون ) آذرگون. [ ذَ ] ( اِ مرکب ) ( از: آذر، آتش + گون ، فام ) گلی است که آن را خجسته گویند، رنگش زرد بود و میانش سیاه. ( فرهنگ اسدی ، خطی ) :
تا همی سرخ بود آذرگون
تا همی سبز بود سیسنبر...
فرخی.
بهم بودند آنجا ویس و رامین
چو در یک باغ آذرگون و نسرین.
( ویس و رامین ).
ز خون و تف همه روزه دو دیده و دل من
یکی به آذر ماند یکی به آذرگون.
قطران.
کراسیه حدقه چشمهای زرد مژه
ندیده اینک چشمی بدین صفت آفاق
دو چشم خویش برافکن بچشم آذرگون
در این زمان و بر آماق او گمار آماق
بچشم بر مژه زرد اگر نکو نبود
نکو بود سیه اندر میان چشم احداق.
لامعی.
گر کسی گویدْت بس نیکو جوانی شاد باش
شادمان گردی و رخ مانند آذرگون کنی.
ناصرخسرو.
ببوی خلقش ار خواهی کنی آذر چو آذرگون
بتاب خشمش ار خواهی ز آذرگون کنی آذر.
ازرقی.
که پنهان کردجز ایزد بسنگ خاره در آذر
که رویاند همی جز وی ز خاک تیره آذرگون ؟
سنائی.
برای طاعت تست آن نسیم جان پرور
که از میانه آذر بروید آذرگون.
ظهیر فاریابی ( دیوان ص 232 ).
بسان غالیه دانی رسید آذرگون
نشان غالیه مانده میان غالیه دان.
( ازتاج المآثر ).
از امثله فوق و نیز از مندرجات فرهنگها و لغتهای طبی چنین مستفاد می شود که آذرگون را قدما بدرستی نمیشناخته اند و یا این کلمه در امکنه و ازمنه مختلف معانی مختلف میداده است. از معانیی که برای این کلمه آورده اند همیشه بهار، خجسته ، قسمی از شقایق که اطرافش خیلی سرخ و وسطش نقطه سیاه دارد، لاله ، شقر، لاله دختری ، آردم ، گل آفتاب پرست ، گاوچشم ، خیری ، کحله و زبیده است و گفته اند نوعی از گل است که بعضی بسرخی زند و برخی بزردی ، و گفته اند که خاصیت او آن است که در زمستان پیدا شودو در تابستان نباشد و در بلاد طبرستان بسیار است و گویند معرّب آن آذریون است. و رجوع به آذریون شود. || موش آتشین که آن را سمندر گویند.

فرهنگ عمید

( آذرگون ) ۱. (زیست شناسی ) = شقایق: تا همی سرخ بُوَد آذرگون / تا همی سبز بُوَد سیسنبر (فرخی: ۱۳۹ )، به هم بودند آنجا ویس و رامین / چو در یک باغ آذرگون و نسرین (فخرالدین اسعد: ۴۹ ).
۲. (زیست شناسی ) = همیشه بهار
۳. (صفت ) [قدیمی] به رنگ آتش، آذرفام، سرخ رنگ.

دانشنامه عمومی

آذرگون. آذرگون گیاهی است از تیره مرکبیان که علفی و یکساله است. ارتفاعش ۲۰ تا ۴۰ سانتیمتر است و به طور خودرو در مزارع و اراضی مزروع غالب نواحی معتدل می روید.


کلمات دیگر: