کلمه جو
صفحه اصلی

اردک


برابر پارسی : مرغابی

فارسی به انگلیسی

fowl, duck

duck


fowl


فارسی به عربی

بطة

فرهنگ اسم ها

اسم: اردک (دختر) (فارسی)
معنی: دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی

مترادف و متضاد

duck (اسم)
غوطه، اردک، مرغابی، غوص، اردک ماده

فرهنگ فارسی

مرغابی، یکی ازطیورکه در آب شنامیکندودرهوانیزمی پرد، منقارپهن وپاهای پرده داروپرهای رنگین دارد
( اسم ) نوعی از طیور از راست. پا پرده داران که از رد. کاریناتها است . انگشتان پایش توسط غشایی بهم متصلند ( برای سهولت شنا در آب ) و نوکش دارای تیغه های عرضی برای قطع کردن واره کردن علفها و سایر موارد غذائی میباشد . نژادهای مختلف دارد که از حیث جثه و رنگ و نیروی پرواز با هم متفاوتند . گوشت اردک حل و لذیذ است و مانند دیگر پرندگان خانگی نگهداری میشود .

فرهنگ معین

(اُ دَ ) [ تر. ] (اِ. ) مرغابی ، یکی از طیور که در آب شنا می کند و در هوا نیز پرواز می کند. منقار پهن ، پاهای پرده دار و پرهای رنگین دارد.

لغت نامه دهخدا

اردک. [ اُ دَ ] ( اِ ) نوعی از طیور آبی دارای پنجه هائی که توسط غشائی به یکدیگر متصل اند و با نوکی که در جوانب دارای صفائح عرضی است و آن از طیور اهلی است و گوشت آن حلال است. اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان فراوان است. مرغابی. ( غیاث اللغات ). نوعی از مرغابی. بط. چالی :
آنکه از صولت سرپنجه شاهین و عقاب
بال طاوس فلک را شکند چون اردک.
شاه طاهر دکنی.

اردک. [ اَ دَ ] ( اِخ ) ( تلفظ ترکی ارتاکی ) قصبه سنجاق قره سی از ولایت خداوندگار است در یک فرسنگی غربی خرابه های شهر قدیمی کیزیگ. مردم آنجا بعضی مسلمان باشند و پاره ای مذهب مسیحی دارند و آن دارای 11 جامع و مسجد و 44 مکتب و 158 کلیسا و مناستر است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

اردک . [ اَ دَ ] (اِخ ) (تلفظ ترکی ارتاکی ) قصبه ٔ سنجاق قره سی از ولایت خداوندگار است در یک فرسنگی غربی خرابه های شهر قدیمی کیزیگ . مردم آنجا بعضی مسلمان باشند و پاره ای مذهب مسیحی دارند و آن دارای 11 جامع و مسجد و 44 مکتب و 158 کلیسا و مناستر است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


اردک . [ اُ دَ ] (اِ) نوعی از طیور آبی دارای پنجه هائی که توسط غشائی به یکدیگر متصل اند و با نوکی که در جوانب دارای صفائح عرضی است و آن از طیور اهلی است و گوشت آن حلال است . اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان فراوان است . مرغابی . (غیاث اللغات ). نوعی از مرغابی . بط. چالی :
آنکه از صولت سرپنجه ٔ شاهین و عقاب
بال طاوس فلک را شکند چون اردک .

شاه طاهر دکنی .



فرهنگ عمید

پرنده ای اهلی و شناگر با پاهای پرده دار و پرهای رنگین که قادر به پرواز نیست، مرغابی.

دانشنامه عمومی

اردک معمولاً برای تعدادی از گونه های مرغابی سانان در خانوادهٔ اردکیان به کار می رود.
اردک (شهر)، شهری در استان بالک حصار کشور ترکیه
اردک همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
اردک (قزوین)، روستایی از توابع بخش طارم سفلی شهرستان قزوین در استان قزوین

دانشنامه آزاد فارسی

اُردک (duck)
اُردک
اُردک
اُردک
هر کدام از اعضای حدود ۵۰ گونه پرندۀ آبزی، با پاهای کوتاه و پرده دار، و منقار پهن، از خانوادۀ مرغابیان، راستۀ غازسانان. این راسته غازها و قوها را نیز شامل می شود. اردک ها را چینی ها و مایاهای باستان برای استفاده از تخم، گوشت، و پر آن ها اهلی می کردند. بیشتر اردک ها در آب شیرین زندگی، و از کرم ها، حشرات، و مواد گیاهی تغذیه می کنند. اردک ها را عموماً به دو گروه اردک های آب باز و مرغابی های غواص تقسیم می کنند.
کالبدشناسی. سه انگشت جلویی پای اردک ها با پرده به هم متصل ، و انگشت عقبی آن ها آزاد است. پاهای این جانور فلس دارد. منقار عریض و مدوّر اردک ها با پوست پوشیده شده است و دارای نوکی شاخی، مجهز به صفحات کوچکی موسوم به لاملا است که به کمک آن ها غذا را از آب و گل جدا می کند.
گونه های اردک. اردک سرسبز Anas platyrhynchos، با طول ۵۸ سانتی متر، در بیشتر آب های نیم کرۀ شمالی یافت می شود و گونه ای است که همۀ اردک های اهلی از آن منشأ گرفته اند. حیوان نر دارای سری به رنگ سبز براق، سینه ای قهوه ای، بدنی خاکستری و منقاری زرد است. ماده کلاً قهوه ای لکه لکه است و منقارش کم رنگ تر است. اندکی پس از فصل تولیدمثل، نرها پرریزی می کنند و شبیه ماده ها می شوند. گونه های دیگر اردک ها عبارت اند از خوتکا، مرغابی شمالی، مرغابی ماندارین، اردک ماهی گیر، اردک موسکوی، فیلوش، تنجه، و اردک نوک پهن. شکل منقار اردک ها بنابر عادت غذایی و محیط زندگی آن ها متفاوت است، مثلاً اردک نوک پهن دارای منقاری پارومانند برای جمع آوری حشرات از سطح آب است.مخاطرات. تهدید اصلی حیات اردک ها در طبیعت، شکار آن ها به دست انسان است. اعتقاد بر این است که اردک سرصورتی هند و نپال منقرض شده است، زیرا هیچ نمونۀ وحشی از این پرنده بعد از ۱۹۳۶ رؤیت نشده است. در ایران، از جنس Anas، اردک های روی آب چر خانوادۀ مرغابی هشت گونه شناسایی شده است که عبارت اند از گیلار، اردک ماهی، اردک ارده ای، خوتکا، سرسبز، فیلوش، خوتکای سفید، و نوک پهن. دو پرندۀ دیگر نیز شناسایی شده اند که متعلق به جنسی دیگر، اما جزو همین اردک ها و از همین خانواده اند.

گویش اصفهانی

تکیه ای: ordak
طاری: ordak
طامه ای: ordak
طرقی: ordak
کشه ای: ordak
نطنزی: ordak


گویش مازنی

( آردک ) /aardak/ سیب رسیده و نرم شده

واژه نامه بختیاریکا

( آردَک ) از مراحل رویش غلات که دانه ها بصورت گرده هستند.

پیشنهاد کاربران

نام یک نوع نان محلی که بین آذری زبانان رایج است

نام اردک اردسین بوده که شده اردک

بین سین وک به مورزمان عوض شده

اوردک واژه ای کاملن آریایی و پارسی است که از دو بخش اور ( زمین کنار آب ) و دک ( شیرجه زدن ) ساخته شده و به معنی پرنده ای است که کنار آب زندگی می کند و در آب شیرجه میزند. اوردک بجز پارسی در زبان های اروپایی نیز به کار می رود. در انگلیسی هم duck می گویند که از ریشه "دوکن" به معنی "فرو رفتن" و "شیرجه زدن" آمده است. در پارسی واژه "دوختن" به معنی "فرو کردن" سوزن نیز از همین ریشه است.

اردک یا اوردک واژه ای کاملن آریایی و پارسی است که از دو بخش اور ( =خوار، پایین ) و دک ( =فرو رفتن ) ساخته شده و به معنی پرنده ای است که در آب شیرجه میزند.
واژه "اردک" از زبان پارسی به دیگر زبان ها نیز راه یافته است؛ برای نمونه در زبان انگلیسی به آن duck می گویند که از واژه ducan در انگلیسی باستان به معنی "فرو رفتن" و "شیرجه رفتن" گرفته شده است. در انگلیسی باستان و دیگر زبان های شمال اروپا مانند آلمانی نشانه مصدر، مانند زبان پارسی "ن" و "تن" است؛ ازین رو واژه انگلیسی باستان ducan همان واژه پارسی "دوختن" است که چون در زبان انگلیسی سدای "خ" وجود ندارد بجای آن "ک" گفته اند ولی هر دو از یک ریشه هستند و معنی دوختن هم مانند ducan "فرو رفتن" سوزن است.
در پارسی بجای "اردک" نام های دیگری مانند مرغابی، قو، سی، وَز و بَت نیز به کار رفته اند که پرکاربردترین آن ها "بَت" است که از ریشه "بوت" به معنی "پایین رفتن" است و با واژه های بوته و بیخ و bottom و boot و . . . هم ریشه می باشد. واژه "بَت" در زبان پارسی پهلوی به کار می رفت و وارد زبان های دیگر نیز شده است:
انگلیسی: duck
تورکی: �rdek
آذری: �rdək
روسی: utka
سربی و کرواسی: patka
ارمنی: badik
هندی: batakh
اردو: بطخ
اربی: بطة

From Ottoman Turkish اوردک‎ ( �rdek, “duck” ) , from Proto - Turkic *eb�rdek, *ȫrdek ( “duck” ) . Cognate with Karakhanid اۥرْدَکْ‎ ( �rdek, “duck” ) .

چرا اینقدر بدون منبع و چرت و پرت می نویسید

اردک لغتی تورکی ریشه از اورتک در معنی جانوری که لایه ای در پرهایش دارد که مانع نفوذ آب میشود ( از ریشه اورتوک )

منبع : لغتنامه غیاث الغات

پارسی میانه ( پهلوی ) : بَت bat

اردک ( اور دک ) یک کلمه ی تورکی است. ( مثل اردک. کمک. اکمک. چورک. بورک. قرچک. نارمک. ولنجک. که آخرشان ک است ) . پیشیک. کپنک. اششک. سنجاقک. لک لک. مارمولک. کپنک. کوپک. پوپک ( ققنوس ) . . . . اکثر حیوانات در تورکی آخرشان به ک ختم می شود. و در فارسی برای اسم گیاهان و اسم حیوانات کلمه ایی وجود ندارد.

یه جا گفتی هرچی آن داره تورکیه یه جا میگی هرچی ق و غ داره تورکیه الان میگی هرچی تهش ک داره تورکیه تو اول بگو کدوم کلمه ها تورکی نیستن فارسی ها خودش مشخص میشه

وقتی که عذری ( عربی ) ، اوزرا میشه و به همین سادگی ریخت ترکی به خودش می گیره ( با ریشه اوز ) ، کلمه های دیگه هم همین جوری ترکی میشن و نیاز به توضیح بیشتری هم نداره.
مثلن برای این جماعت، صغری هم سوقرا میشه که ریشه ترکی هم میشه براش پیدا کرد، کی به کیه؟!

دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی ( شهربانو )
به عبارتی زن امام حسین یا به عبارتی عروس امام علی اسم خواهرش اردک بوده است

در ترکی �rdek استفاده میکنند. لغتنامه ترکی در لینک زیر میگوید لغت از �tmek آمده مبنا بر کشیدن چیزی مثل قلیان که سرش شبیه اردک میباشد. هر دو �tmek و �rtmek را از زبان اویغوری که قبل از هزاره اول میلادی است آورده اند و این فعل همان کشیدن معنی میدید که فکر میکنم derivative ازهمان کلمه پهلوی ”پرنده ای که شیرجه میرود” ( اور دک ) بعدها به زبان اویغوری رفته باشد.
پهلوی خیلی قدیمیتر از هزاره اول میلادیست و مطمئنن کلمه خواص برای اردک و پرندگان در ایران وجود داشته.
منابع• https://www.google.com/amp/s/www.etimolojiturkce.com/kelime/%C3%B6rdek/amp


کلمات دیگر: