ارباب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَب ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رَب ّ شود. خدایان . پروردگاران : و لایأمرکم أن تتخذوا الملائکة والنبیین أرباباً... (قرآن
80/3)؛ و شما را امر نمیکند که ملائکه و پیامبران را به خدائی بگیرید. یا صاحبی السجن أارباب متفرقون خیر أم الله الواحد القهار. (قرآن
39/12)؛ ای دو رفیق زندانی من آیا خدایان متعدد بهترند یا خدای واحد قهار. || دارندگان . صاحبان .
-
ارباب انواع ؛ اصنام عقلیه . مُثُل . امامان . امثله ٔ علیا. صواحب الطلسمات .
-
ارباب ایام ؛ در احکام نجوم هر روز از ایام هفته را به کوکبی منسوب کنند و او را رب ّ آن روز نامند.
-
ارباب تغلّب ؛ فاتح و مظفر و کشورگشای . (ناظم الاطباء).
-
ارباب تمیز ؛ زیرک و صاحب فراست و هوشیار. عاقل و خردمند و صاحب بصیرت . (ناظم الاطباء).
-
ارباب تنعم ؛ اهل تنعم .
-
ارباب تیمار ؛ اهل معاش و وظیفه خوار. (ناظم الاطباء).
-
ارباب جاه و تمکین ؛ صاحبان جاه و جلال و قدرت . (ناظم الاطباء).
-
ارباب حجت ؛ کنایه از اهل منطق . (غیاث ) (آنندراج ).
-
ارباب حرفت ؛ پیشه وران
: کسب ارباب حرفت و امثال و اخوات این معانی به عدل متعلق است . (کلیله و دمنه ).
-
ارباب حوائج ؛ حاجتمندان . نیازمندان
: [ خواجه احمد حسن ] گفت متظلمان و ارباب حوائج را بخوانید. (تاریخ بیهقی ص
153).
-
ارباب خرد ؛ عقلا و دانایان . (ناظم الاطباء).
-
ارباب دیوان ؛ وزرا و مدیرین امور جمهور. (ناظم الاطباء).
-
ارباب ساعات ؛ هر یک از ساعات روز را احکامیان به کوکبی نسبت کنند و آن کوکب را رب آن ساعت نامند.
-
ارباب سخن ؛ مردمان فصیح و بلیغ و خطبا. (ناظم الاطباء).
-
ارباب سلوک ؛ پارسایان و مردمان زاهد از دنیا گذشته . عرفا. (ناظم الاطباء).
-
ارباب صفای باطن ؛ مردمان متدین خوش عقیده . (ناظم الاطباء).
-
ارباب صنایع مستظرفه ؛ هنرپیشگان . (لغات فرهنگستان ).
-
ارباب صنعت ؛ صنعتگران و پیشه وران و اهل حرفه . (ناظم الاطباء).
-
ارباب عقول ؛ اولوالنهی . اولوالالباب . عقلا.
-
ارباب عمایم ؛ عمامه داران . عمامه بسرها.
-
ارباب فضل ؛ فضلا و ادبا. (ناظم الاطباء).
-
ارباب قلم ؛ اهل قلم و صاحب قلمان .
-
ارباب قلوب ؛ صاحبدلان .
-
ارباب مثلثه ؛ اصحاب احکام ، بروج دوازده گانه را بر چهار قسمت کرده و هر قسمتی را که سه برج است به عنصری از عناصراربعه ٔ قدما نسبت کرده اند و هر یک از این قسمتها رابدین مناسبت نامی داده اند: مثلثه ٔ مائی ، مثلثه ٔ ناری ، مثلثه ٔ هوائی ، مثلثه ٔ خاکی ، و بر هر مثلثه کوکبی را مسلط شمرده اند و آن کوکب را رب آن مثلثه گویند.
-
ارباب معالی ؛ مردمان بزرگ عالی مقام . (ناظم الاطباء).
-
ارباب معرفت ؛ صاحبان معرفت
: جان پرورست قصه ٔ ارباب معرفت
رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو.
حافظ.
-
ارباب معنی ؛ مردمان روحانی . (ناظم الاطباء).
-
ارباب مکرمت ؛ کریمترین بزرگان . (ناظم الاطباء).
-
ارباب مناصب ؛ پایه وران .
-
ارباب نشاط ؛ مغنی و رقاص و خواننده و اهل طرب . (ناظم الاطباء).
-
ارباب نعمت ؛ صاحبان نعمت . متنعمان و متمولان
: میان بیوه زنان و ارباب نعمت و جاه سویّتی به انصاف ظاهر گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
439).
-
ارباب وفا ؛ عاشقان . (آنندراج )
: حیف از تو که ارباب وفا را نشناسی
ما یار تو باشیم و تو ما را نشناسی .
-
ارباب همت ؛ بلندهمتان و مردمان با جود و کرم . (ناظم الاطباء)
: مراتب میان ... ارباب همت مشترک و متنازع است . (کلیله و دمنه ).
-
ارباب هنر؛ هنرمندان . صاحبان هنر: دویم آنکه قدر اهل فضل و فضایل و ارباب هنر بشناسد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
70).
آسمان کشتی ارباب هنر می شکند
تکیه آن به که بر این بحر معلّق نکنیم .
حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 261).
|| رئیس . آقا. بزرگ . (ناظم الاطباء). خواجه . || ملاک و صاحب ملک . (ناظم الاطباء). خداوند ده . به اصطلاح اهل ولایت رئیس ده را گویند به اغماض نظر از معنی جمع. (غیاث ).
-
ارباب ده ؛ رئیس ده . (آنندراج )
: دل ِ خون گشته که ارباب ده عشرت بود
روزگاری است که در مزرع غم برزگر است .
فوقی انجدانی (از آنندراج ).