کلمه جو
صفحه اصلی

اسرار


برابر پارسی : رازها، پوشیده ها، نهانی ها

فارسی به انگلیسی

secrets

فرهنگ اسم ها

اسم: اسرار (دختر) (عربی) (تلفظ: asrār) (فارسی: اسرار) (انگلیسی: asrar)
معنی: رازها

فرهنگ فارسی

رازها، جمع سر، درفارسی به معنی بنگ و حشیش هم میگویند، جمع سر، خطهای کف دست یا پیشانی
( اسم ) جمع سرر و سرر خطها و شکنهای کف دست .
تخلص سبزوراری

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - جِ سِرُ، رازها، نهانی ها، سرها. ۲ - جِ سَرَر و سُرَر، خط ها و شکن های کف دست .
( اِ ) [ ع . ] (مص م . )۱ - نهفتن . ۲ - پوشیده با کسی سخن گفتن .

( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - جِ سِرُ؛ رازها، نهانی ها، سرها. 2 - جِ سَرَر و سُرَر؛ خط ها و شکن های کف دست .


( اِ ) [ ع . ] (مص م .)1 - نهفتن . 2 - پوشیده با کسی سخن گفتن .


لغت نامه دهخدا

اسرار. [ اَ ] (اِخ ) تخلّص حاج ملاهادی سبزواری حکیم . سبزواری . رجوع به هادی (حاج ملا...) شود.


اسرار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ سِرّ . رازها. ( منتهی الارب ). نهانی ها. بنات الصدور. ( المرصع ). بنات الضمیر. ( المرصع ). رجوع به سِرّ شود :
تو گوئی از اسرار ایشان همی
فرستد بدو آفتاب اسکدار.
عنصری.
با وی [ احمد بوعمرو ] خلوتها کردی [ سبکتکین ] و شادی و غم و اسرار گفتی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 200 ).
ندانم کس چنین اسرار گفتست
ندانم کین چنین گوهر که سفتست.
ناصرخسرو.
عیبه اسرار نبی بُد علی
روی سوی عیبه اسرار کن.
ناصرخسرو.
پنهان کند اسرار ملک لیکن
اسرار سپهر آشکار دارد.
مسعودسعد.
چو مردمان شب دیرنده عزم خواب کنند
همه خزانه اسرار من خراب کنند.
مسعودسعد.
زنان را با غوامض اسرار مردان چه کار. ( کلیله و دمنه ). برزویه گفت قویتر رکنی بناء مودّت را کتمان اسرار دوستانست. ( کلیله و دمنه ). اما مفتاح همه اغراض کتمان اسرار است. ( کلیله و دمنه ). شیر... او را [ گاو را ]... محرم اسرار خویش گردانید. ( کلیله و دمنه ). و اهلیت این امانت و محرمیت او این اسرار را محقق گشت. ( کلیله و دمنه ).
بشنو از این پرده و بیدار شو
خلوتی پرده اسرار شو.
نظامی.
پیر در معراج خود چون جان بداد
در حقیقت محرم اسرار شد.
عطار.
هرکه را اسرار حق آموختند
مُهر کردند و دهانش دوختند.
مولوی.
خطبه ملّت و دین از سر گیر
کشف اسرار یقین از سر گیر.
جامی.
|| ج ِ سَرَر و سُرَر. خطوط کف دست و شکنهای آن. خطها که بر کف دست باشد: اسرار کف ؛ خطوط آن. || ج ِ سِرَر، بمعنی آنچه بریده شود از ناف کودک و پوست سماروغ و گل خاک که بر وی چفسیده باشد و آخر شب از ماه و شکنهای کف دست و پیشانی. ( منتهی الارب ).

اسرار. [ اِ ] ( ع مص ) پوشیدن. ( منتهی الارب ). پنهان کردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مجمل اللغة ). || ظاهر کردن.( منتهی الارب ). آشکار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مجمل اللغة ). پیدا کردن. || رسانیدن : اسر الیه حدیثاً؛ رسانید به وی سخن را. ( منتهی الارب ). رسانیدن سخن بکسی بسرّ : و اذ اسرّ النبی ُ الی بعض ازواجه حدیثاً فلما نبأت به و اظهره اﷲ علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نبأها به قالت من انبأک هذا قال نبأنی العلیم الخبیر. ( قرآن 3/66 ). || در میان نهادن راز خود با کسی : اسرّ الیه بسرّه ؛ در میان نهاد با وی راز خود را. ( منتهی الارب ).

اسرار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِرّ . رازها. (منتهی الارب ). نهانی ها. بنات الصدور. (المرصع). بنات الضمیر. (المرصع). رجوع به سِرّ شود :
تو گوئی از اسرار ایشان همی
فرستد بدو آفتاب اسکدار.

عنصری .


با وی [ احمد بوعمرو ] خلوتها کردی [ سبکتکین ] و شادی و غم و اسرار گفتی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 200).
ندانم کس چنین اسرار گفتست
ندانم کین چنین گوهر که سفتست .

ناصرخسرو.


عیبه ٔ اسرار نبی بُد علی
روی سوی عیبه ٔ اسرار کن .

ناصرخسرو.


پنهان کند اسرار ملک لیکن
اسرار سپهر آشکار دارد.

مسعودسعد.


چو مردمان شب دیرنده عزم خواب کنند
همه خزانه ٔ اسرار من خراب کنند.

مسعودسعد.


زنان را با غوامض اسرار مردان چه کار. (کلیله و دمنه ). برزویه گفت قویتر رکنی بناء مودّت را کتمان اسرار دوستانست . (کلیله و دمنه ). اما مفتاح همه ٔ اغراض کتمان اسرار است . (کلیله و دمنه ). شیر... او را [ گاو را ] ... محرم اسرار خویش گردانید. (کلیله و دمنه ). و اهلیت این امانت و محرمیت او این اسرار را محقق گشت . (کلیله و دمنه ).
بشنو از این پرده و بیدار شو
خلوتی پرده ٔ اسرار شو.

نظامی .


پیر در معراج خود چون جان بداد
در حقیقت محرم اسرار شد.

عطار.


هرکه را اسرار حق آموختند
مُهر کردند و دهانش دوختند.

مولوی .


خطبه ٔ ملّت و دین از سر گیر
کشف اسرار یقین از سر گیر.

جامی .


|| ج ِ سَرَر و سُرَر. خطوط کف دست و شکنهای آن . خطها که بر کف دست باشد: اسرار کف ّ؛ خطوط آن . || ج ِ سِرَر، بمعنی آنچه بریده شود از ناف کودک و پوست سماروغ و گل خاک که بر وی چفسیده باشد و آخر شب از ماه و شکنهای کف دست و پیشانی . (منتهی الارب ).

اسرار. [ اِ ] (ع اِ) بلغت مغربی اسم نبات بحری است . منبت او در آبهای ایستاده و سواحل دریا بخصوص دریای قلزم و ساحل جده است و در ابتداء روئیدن یک ساق بقدر ذرعی و شبیه بحی العالم است و چون محاذی روی آب شود ازو برگ و شکوفه شبیه بمورد ظاهر میشود و ثمرش بقدر فندقی مستطیل و مزغب و با اندک بشاعة و چون بخورند از قلیل او سدر و ازکثیرش سبات عارض میگردد و آن ثمر مرکب القوی و مسخّن و دلوک و بخور او جهت درد دندان و آشامیدن او با شیر تازه در محرور و با شراب در مبرود بغایت محرک باه و محلل صلابات و مفتح سدد و منعش حرارت غریزی و حابس بخارات و قدر شربتش از نیم مثقال تا یک درهم است و صمغ او لزج و بعد از خشکی شبیه بکندر در قوه و بارطوبت فضلی و جهت امراض بارده و رفع رطوبات از مفاصل بسیار مفید است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع بتذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 46 شود. قرم . و این درخت را صمغی است که آن را شوره نامند.


اسرار. [ اِ ] (ع مص ) پوشیدن . (منتهی الارب ). پنهان کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). || ظاهر کردن .(منتهی الارب ). آشکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). پیدا کردن . || رسانیدن : اسر الیه حدیثاً؛ رسانید به وی سخن را. (منتهی الارب ). رسانیدن سخن بکسی بسرّ : و اذ اسرّ النبی ُ الی بعض ازواجه حدیثاً فلما نبأت به و اظهره اﷲ علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نبأها به قالت من انبأک هذا قال نبأنی العلیم الخبیر. (قرآن 3/66). || در میان نهادن راز خود با کسی : اسرّ الیه بسرّه ؛ در میان نهاد با وی راز خود را. (منتهی الارب ).


اسرار.[ اَ ] (اِ) قسمی بنگ . نوعی از حشیش و بنگ و چرس .


فرهنگ عمید

= سِرّ

سِرّ#NAME?


دانشنامه عمومی

اسرار (ابهام زدایی). اسرار ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
اسرار (فیلم)
اسرار (فیلم ۱۹۲۴)
اسرار (فیلم ۱۹۳۳)
اسرار (فیلم ۱۹۹۲)

دانشنامه آزاد فارسی

اَسْرار
اَسْرار (Mysteries) شعایر و مراسم مذهبی سرّی در یونان و روم باستان، مختصِ مشرف شدگان. از آیین های تطهیر و قربانی، حرکات دسته جمعی، رقص و آواز، و اجراهای نمایشی تشکیل می شدند و گویا دو منظور را برآورده می کردند: تسلی و تعلیم اخلاقی برای زندگی در دنیا، و قوت قلب دادن برای زندگی پس از مرگ. قدیم ترین و مهم ترین اسرار یونانی عبارت بودند از اسرار اورفئوسی، اِلئوسی و دیونوسی. مؤسس اولی را اورفئوس، سراینده و نوازندة افسانه ای، می دانستند. دومی به الئوسیس، محل عبادت الهگان دِمِتِر و پرسفونه در آتیکا، منسوب بود. سومی آیین های پرستش دیونوسوس، یا باکوس، در آتن بود. در اعصار بعد آیین های دیونوسی به مجالس عیش و عشرت تبدیل و در تب و سپس نقاط دیگر یونان ممنوع شدند. در اوایل قرن ۲پ م، با نام باکانالیا به رم راه یافتند. نخست در انحصار زنان بودند و وقتی که پای مردان نیز بدان ها باز شد در مظان اتهام فسق و فجور قرار گرفتند و در ۱۸۶پ م سنای رم علیه آن ها حکم داد.

فرهنگ فارسی ساره

رازها


جدول کلمات

رموز

پیشنهاد کاربران

اسرار : /asrār/ اسرار ( عربی ) ( جمعِ سرّ ) رازها. اسم اسرار مورد تایید ثبت احوال کشور برای نامگذاری دختران است .

رموز، رازها، پوشیده ها، نهانی ها


پافشاری

ابوسعید ابوالخیر � رباعیات

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

وین حرف معما نه تو خوانی و نه من

هست از پس پرده گفتگوی من و تو

چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من


رباعی شمارهٔ ۵۵۶ �� رباعی شمارهٔ ۵۵۴


اسرار =پافشاری

روی چیزی پافشاری کردن

اسرار : اَسْرار اسم دختر با ریشه عربی به معنی رازها می باشد.

اَسْرار ( عربی ) ( جمعِ سِر ) رازها. رازها، نهانی ها، سِرها .

راز


کلمات دیگر: