کلمه جو
صفحه اصلی

بویه


مترادف بویه : آرزو، وایه، آرزومندی، امل، امید، گوی شناور

فارسی به انگلیسی

buoy, desideratum, desire, faculty, wish


فرهنگ اسم ها

اسم: بویه (دختر) (فارسی) (تلفظ: boye) (فارسی: بویه) (انگلیسی: boyeh)
معنی: آرزو

مترادف و متضاد

آرزو، وایه، آرزومندی، امل، امید


گوی شناور


۱. آرزو، وایه، آرزومندی، امل، امید
۲. گوی شناور


فرهنگ فارسی

آرزومندی . یوبه

← شناوه


فرهنگ معین

(یِ ) ( اِ. ) ۱ - آرزومندی . ۲ - آرزو.

لغت نامه دهخدا

بویه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) آرزومندی. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). یوبه :
ز سهم وی و بویه پور خویش
خرد در سرم جای بگرفت بیش.
فردوسی.
مرا بویه پور گم بود خاست
به دلسوزگی جان همی رفت خواست.
فردوسی.
ترا بویه دخت مهراب خاست
دلت خواهش سام نیرم کجاست.
فردوسی.
خروشان و نوان با بویه جفت
ز بی صبری و دلتنگی همی گفت.
( ویس و رامین ).
بجان بویه یار دلبر گرفت
شتابان ره رومیه برگرفت.
اسدی.
کهن بویه جفت نو باز کرد
هم اندرزمان راه را سازکرد.
اسدی.
سوی مولد کشید هوش مرا
بویه دختر و هوای پسر.
مسعودسعد.
ای در حرم عدل تو امنی که نیاید
از بویه او خواب خوش آهوی حرم را.
انوری.
شاها ز من شنوسخن حکمت
نز شاعران به بویه سیم و زر.
حاجی سیدنصراﷲ تقوی.
رجوع به یوبه شود. || رستنی که آنرا شاه تره میگویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ).

بویه. [ ی َ/ ب ُ وَ ] ( اِخ ) آل بویه. رجوع به همین کلمه شود.

بویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) آرزومندی . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). یوبه :
ز سهم وی و بویه ٔ پور خویش
خرد در سرم جای بگرفت بیش .

فردوسی .


مرا بویه ٔ پور گم بود خاست
به دلسوزگی جان همی رفت خواست .

فردوسی .


ترا بویه ٔ دخت مهراب خاست
دلت خواهش سام نیرم کجاست .

فردوسی .


خروشان و نوان با بویه ٔ جفت
ز بی صبری و دلتنگی همی گفت .

(ویس و رامین ).


بجان بویه ٔ یار دلبر گرفت
شتابان ره رومیه برگرفت .

اسدی .


کهن بویه ٔ جفت نو باز کرد
هم اندرزمان راه را سازکرد.

اسدی .


سوی مولد کشید هوش مرا
بویه ٔ دختر و هوای پسر.

مسعودسعد.


ای در حرم عدل تو امنی که نیاید
از بویه ٔ او خواب خوش آهوی حرم را.

انوری .


شاها ز من شنوسخن حکمت
نز شاعران به بویه ٔ سیم و زر.

حاجی سیدنصراﷲ تقوی .


رجوع به یوبه شود. || رستنی که آنرا شاه تره میگویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء).

بویه . [ ی َ/ ب ُ وَ ] (اِخ ) آل بویه . رجوع به همین کلمه شود.


فرهنگ عمید

آرزو: که را بویهٴ وصلت ملک خیزد / یکی جنبشی بایدش آسمانی (دقیقی: ۱۰۷ ).

دانشنامه عمومی

بویه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ابوشجاع بویه
مؤیدالدوله بویه دیلمی

آرزو، خواهش


دانشنامه آزاد فارسی

بویِه (buoy)
بویِه
جسم شناوری برای نشانه گذاری گذرگاه های آبی یا هشدار دادن در زمینۀ خطرات ناوبری. بویه را به شکل های مختلف ، مانند تیر، در بویۀ الواری ؛ استوانه، در بویۀ ماشینی، و مخروط ، در بویۀ بوقی می سازند. بویۀ چراغ دار برجکی دارد که چراغ چشمک زنی روی آن نصب شده است. بویۀ زنگی زنگوله ای دارد که به سبب بالا و پایین رفتن بویه با امواج به صدا در می آید. بویۀ مهار سنگین است و در نوک آن حلقه ای قرار دارد که می توان کشتی را به آن بست .

فرهنگستان زبان و ادب

[حمل ونقل دریایی] ← شناوه

گویش مازنی

/boe/ باشد

باشد



کلمات دیگر: