کلمه جو
صفحه اصلی

شاور

فرهنگ اسم ها

اسم: شاور (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: šāvor) (فارسی: شاور) (انگلیسی: shavor)
معنی: صورت دیگری از کلمه ی شاپور است، صورت دیگری از کلمه ی شاپور، صورت دیگری از کلمه ی شاپور است شاپور، شاپور، شاه پور، پسر شاه، شاهزاده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بارسالار فریدون پادشاه پیشدادی، همچنین نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه

(تلفظ: šāvor) صورت دیگری از کلمه‌ی شاپور است . ← شاپور.


فرهنگ فارسی

رودی که از شوش گذرد و به کارون ریزد.یا سد شاوور . سدی است که بر روی رود مزبور بسته شده و آن در ۲۶ اسفند ۱۳۱۵ شد . شد مذکور استعداد دارد که ۸ هکتار زمین را مشروب سازد .
نام کوهی است واقع در قسمت جنوبی ایالت استر اباد و در مسیر علیای رودخانه نکا و در حدود سه فرسخی شمال غربی بسطام .

لغت نامه دهخدا

شاور. [ وو ] ( اِ مرکب ) صورت دیگری از کلمه شاپور است. ( از فرهنگ جهانگیری ).

شاور. [ وو ] ( اِخ ) ندیم ومصاحب خسرو پرویز، آنکه رابط میان خسرو و شیرین در عشق بوده است. ( فرهنگ شعوری ج 2 ص 121 ) :
برفتن هم رکاب شاه شاور
همی کرد از سخن کوته ره دور.
امیرخسرو ( از جهانگیری ).
|| ( اِ ) بمجازواسط و رابط میان هر عاشق و معشوق. شاوور. ( اشتنگاس ). رجوع به شاپور و شاوور شود.

شاور. [ وو ] ( اِخ ) ابن مجیربن نزار، ملقب به ابوشجاع. وی در عهد خلافت العاضد لدین اﷲ فاطمی در مصردو نوبت بمقام وزارت رسید نخست در سال 558 هَ. ق. و نوبت دوم در سال 560 هَ. ق. در آغاز کار از ملازمان صالح بن رزیک بود و صالح ولایت صعید مصر را به وی تفویض کرد و چون مردی با کفایت و کاردان بود میان مردم محبوبیت یافت و صالح بن رزیک هم از نفوذ و هم از عزل کردن او بیم داشت پیوسته بفرزندش عادل وصیت میکرد که از عزل شاور خودداری کند ولیکن پس از آنکه صالح بدرود زندگی گفت عادل بتحریک اطرافیان شاور را معزول داشت و شاور با انبوهی از مردم صعید بطرف قاهره روی آورد و عادل رو به فرار نهاد و کشته شد و شاور بدون رقیب خود را سردار سپاهیان خواند و تمام دارایی بنی رزیک را بتصرف درآورد. تا آنکه سرداری بنام ضرغام با او نه ماه درافتاد و شاور مجبور شد که در سال 559 هَ. ق. از قاهره به شام فرار کند و به نورالدین محمودبن زنگی پناه برد و از نورالدین کمک طلبد و به او وعده سه چهارم درآمد مصر را بدهد. در همان سال سپاه نورالدین به فرماندهی اسدالدین شیرکوه روانه قاهره گردید، سپاه مصر در بلبیس شکست خورد و ضرغام و برادر او ناصرالدین کشته شدند و شاور به وزارت منصوب شد و عاضد و اطرافیانش را سخت زیر فشار درآورد و در سال 564 فسطاط را آتش زد و در این هنگام به وعده ای که به نورالدین داده بود وفا نکرد و عاضد از نورالدین استمداد طلبید و سپاه شیرکوه مجدداً بقاهره آمد تا شاور را بر جای خود نشاند شاور قصد کشتن شیرکوه کرد اما پسر شاور او را از این کار بازداشت تا آنکه روزی شاوربملاقات شیرکوه به اردوگاه وی برفت صلاح الدین بن ایوب و عده ای او را فریب دادند و گفتند شیرکوه بزیارت امام شافعی رفته است چون مسافتی برفتند شاور را از اسب بزیر انداختند و دستگیر کردند. شیرکوه به کشتن شاور روی موافق نشان داد و چون خبر به خلیفه فاطمی عاضد رسید، سر شاور را بخواست و در سال 564 هَ. ق. سر شاور را جهت عاضد فرستادند. ( از تاریخ ابن اثیر ج 11 ص 129 ) ( زامباور ص 150 ) ( از دائرة المعارف بستانی ).

شاور. [ وَ ] (اِخ ) نام کوهی است واقع در قسمت جنوبی ایالت استراباد و در مسیر علیای رودخانه ٔ نکا و درحدود سه فرسخی شمال غربی بسطام . (از سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 59 و 78 و ترجمه ٔ فارسی آن ص 87).


شاور. [ وو ] (اِ مرکب ) صورت دیگری از کلمه ٔ شاپور است . (از فرهنگ جهانگیری ).


شاور. [ وو ] (اِخ ) ابن مجیربن نزار، ملقب به ابوشجاع . وی در عهد خلافت العاضد لدین اﷲ فاطمی در مصردو نوبت بمقام وزارت رسید نخست در سال 558 هَ . ق . و نوبت دوم در سال 560 هَ . ق . در آغاز کار از ملازمان صالح بن رزیک بود و صالح ولایت صعید مصر را به وی تفویض کرد و چون مردی با کفایت و کاردان بود میان مردم محبوبیت یافت و صالح بن رزیک هم از نفوذ و هم از عزل کردن او بیم داشت پیوسته بفرزندش عادل وصیت میکرد که از عزل شاور خودداری کند ولیکن پس از آنکه صالح بدرود زندگی گفت عادل بتحریک اطرافیان شاور را معزول داشت و شاور با انبوهی از مردم صعید بطرف قاهره روی آورد و عادل رو به فرار نهاد و کشته شد و شاور بدون رقیب خود را سردار سپاهیان خواند و تمام دارایی بنی رزیک را بتصرف درآورد. تا آنکه سرداری بنام ضرغام با او نه ماه درافتاد و شاور مجبور شد که در سال 559 هَ. ق . از قاهره به شام فرار کند و به نورالدین محمودبن زنگی پناه برد و از نورالدین کمک طلبد و به او وعده ٔ سه چهارم درآمد مصر را بدهد. در همان سال سپاه نورالدین به فرماندهی اسدالدین شیرکوه روانه ٔ قاهره گردید، سپاه مصر در بلبیس شکست خورد و ضرغام و برادر او ناصرالدین کشته شدند و شاور به وزارت منصوب شد و عاضد و اطرافیانش را سخت زیر فشار درآورد و در سال 564 فسطاط را آتش زد و در این هنگام به وعده ای که به نورالدین داده بود وفا نکرد و عاضد از نورالدین استمداد طلبید و سپاه شیرکوه مجدداً بقاهره آمد تا شاور را بر جای خود نشاند شاور قصد کشتن شیرکوه کرد اما پسر شاور او را از این کار بازداشت تا آنکه روزی شاوربملاقات شیرکوه به اردوگاه وی برفت صلاح الدین بن ایوب و عده ای او را فریب دادند و گفتند شیرکوه بزیارت امام شافعی رفته است چون مسافتی برفتند شاور را از اسب بزیر انداختند و دستگیر کردند. شیرکوه به کشتن شاور روی موافق نشان داد و چون خبر به خلیفه ٔ فاطمی عاضد رسید، سر شاور را بخواست و در سال 564 هَ . ق . سر شاور را جهت عاضد فرستادند. (از تاریخ ابن اثیر ج 11 ص 129) (زامباور ص 150) (از دائرة المعارف بستانی ).


شاور. [ وو ] (اِخ ) رودی است در خوزستان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شاوور شود.


شاور. [ وو ] (اِخ ) فرزند فضل بن محمد ملقب به ابوالاسوار.یکی از وزیران الب ارسلان سلجوقی است و از طرف الب ارسلان حکومت ارمینیه را در سال 457 هَ . ق . بدست آورد و در سال 459 هَ . ق . درگذشت . (از زامباور ص 282).


شاور. [ وو ] (اِخ ) ندیم ومصاحب خسرو پرویز، آنکه رابط میان خسرو و شیرین در عشق بوده است . (فرهنگ شعوری ج 2 ص 121) :
برفتن هم رکاب شاه شاور
همی کرد از سخن کوته ره دور.

امیرخسرو (از جهانگیری ).


|| (اِ) بمجازواسط و رابط میان هر عاشق و معشوق . شاوور. (اشتنگاس ). رجوع به شاپور و شاوور شود.

پیشنهاد کاربران

مشورت کند


کلمات دیگر: