کلمه جو
صفحه اصلی

کلباد

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: kalbād) به معنی ' دارای بویِ گل ' ؛ (در اعلام) پهلوانی تورانی معاصر پشنگ و منوچهر ، پسر ویسه و برادر پیران پهلوان تورانی است . ← گلباد .


اسم: کلباد (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: kalbād) (فارسی: کلباد) (انگلیسی: kalbad)
معنی: دارای بویِ گل، از شخصیت های شاهنامه، به معنی ' دارای بویِ گل '، ( در اعلام ) پهلوانی تورانی معاصر پشنگ و منوچهر، پسر ویسه و برادر پیران پهلوان تورانی است گلباد، نام پسر ویسه برادر پیران پهلوان تورانی

فرهنگ فارسی

یکی از دهستانهای بهشهر شهرستان ساری ( مازندران ) واقع در خاور بخش بهشهر. شمال آن دشتی است که به خلیج گرگان می پیوندد و در جنوب کوهستانی جنگلی است . هوایش معتدل و مرطوب و دارای ۹ آبادی و ۵۷٠٠ تن سکنه است .

لغت نامه دهخدا

کلباد. [ ک َ ] ( اِخ ) نام پهلوانی بود تورانی که در جنگ دوازده رخ به دست فریبرز پسر کاوس کشته گشت. ( برهان )( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). گویند این جنگ در کوه گنابد واقع شد ومعرب آن جنابد است. ( برهان ) ( آنندراج ) :
ابا بیژن و گیوو کلباد را
که برهم زنند آتش و باد را.
فردوسی.
چو اغریر و گرسیوز و بارمان
چو کلباد جنگی هژبر ژیان.
فردوسی.
برآشفت و پیران به کلباد گفت
که چونین شگفتی نشاید نهفت.
فردوسی ( از فرهنگ جهانگیری ).

کلباد. [ ک ُ ]( اِخ ) نام قریه ای است قریب به اشرف از بلاد طبرستان... ( از انجمن آرا ) از دهات اشرف در مازندران. ( ترجمه سفرنامه مازندران رابینو ص 167 ). نام یکی از دهستانهای بخش بهشهر از شهرستان ساری است. این دهستان درآخرین حد خاوری بخش بهشهر و همچنین مازندران و طول طرفین راه آهن و شوسه واقع گردیده است. قسمت شمالی دهستان دشتی است که به خلیج گرگان منتهی می شود. قسمت جنوبی دهستان کوهستان جنگلی است و هوای آن معتدل و مرطوب و آب آنجا از چشمه سار و قنات و محصول عمده آن برنج ، غلات ، توتون سیگار، پنبه ، صیفی ، مرکبات و مختصری ابریشم است. این دهستان از 9 آبادی تشکیل شده و در حدود 5700 تن سکنه دارد و قرای مهم آن لمراسک ، تیرتاش و تیله نواند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

کلباد. [ ک َ ] (اِخ ) نام پهلوانی بود تورانی که در جنگ دوازده رخ به دست فریبرز پسر کاوس کشته گشت . (برهان )(از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). گویند این جنگ در کوه گنابد واقع شد ومعرب آن جنابد است . (برهان ) (آنندراج ) :
ابا بیژن و گیوو کلباد را
که برهم زنند آتش و باد را.

فردوسی .


چو اغریر و گرسیوز و بارمان
چو کلباد جنگی هژبر ژیان .

فردوسی .


برآشفت و پیران به کلباد گفت
که چونین شگفتی نشاید نهفت .

فردوسی (از فرهنگ جهانگیری ).



کلباد. [ ک ُ ](اِخ ) نام قریه ای است قریب به اشرف از بلاد طبرستان ... (از انجمن آرا) از دهات اشرف در مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 167). نام یکی از دهستانهای بخش بهشهر از شهرستان ساری است . این دهستان درآخرین حد خاوری بخش بهشهر و همچنین مازندران و طول طرفین راه آهن و شوسه واقع گردیده است . قسمت شمالی دهستان دشتی است که به خلیج گرگان منتهی می شود. قسمت جنوبی دهستان کوهستان جنگلی است و هوای آن معتدل و مرطوب و آب آنجا از چشمه سار و قنات و محصول عمده ٔ آن برنج ، غلات ، توتون سیگار، پنبه ، صیفی ، مرکبات و مختصری ابریشم است . این دهستان از 9 آبادی تشکیل شده و در حدود 5700 تن سکنه دارد و قرای مهم آن لمراسک ، تیرتاش و تیله نواند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


گویش مازنی

نام قریه ای است نزدیک بهشهراین روستا در آخرین حد شرقی بهشهر ...


/kolbaad/ نام قریه ای است نزدیک بهشهراین روستا در آخرین حد شرقی بهشهر و مازندران واقع استقسمت شمالی آن دشتی است که به خلیج گرگان منتهی می شود و قسمت جنوبی آن کوهستانی جنگلی است


کلمات دیگر: