کلمه جو
صفحه اصلی

گلک

فارسی به انگلیسی

sarcasm


فرهنگ اسم ها

اسم: گلک (دختر) (فارسی) (گل) (تلفظ: golak) (فارسی: گُلَک) (انگلیسی: golak)
معنی: گل کوچک

فرهنگ فارسی

۱ - گل کوچک . ۲ - سخنی که از روی طعنه و بطریق کنایه گویند چنانکه رو سپید بر زنان هرزه اطلاق کنند و منظور رو سیاه است : گر پیش گل کشم گل. مشکبوی تو بر من گلک مزن که نیندیشم از گلک . ( سوزنی ) ۳ - صمغی است که از گیاه کنجیده گیرند و بنام انزروت خوانده میشود . ۴ - گیاهی است طفیلی از تیر. گل میمونیان که دست. خاصی را در این تیره بوجود میاورد . این گیاه از طفیلی های خطرناک نباتات دیگر است و بسیار موذی است و چون کلروفیل ندارد بریش. نباتات مختلف مخصوصا گیاهانی که ساقه های نرم و پر آب دارند ( از قبیل باقلا ماش زردک شاه دانه نخود گوجه فرنگی کدو خیار خربزه هندوانه و غیره ) چسبیده و مواد غذایی را از آنها بدست میاورد و مزارع را بکلی خراب و ضایع میسازد . این گیاه طفیلی دارای برگهای فلس مانندی است که عاری از ماد. سبز هستند و معمولا برنگ ساق. گیاه میزبان یا بنفش و یا قرمزند . پس از آنکه نمو این گیاه کامل شود گلهای نسبه درشت میدهد و پس از رسیدن تخم این گیاه باطراف پاشیده میشود و گیاهان دیگر را آلوده میسازد . معمولا بهترین راه مبارزه با گیاه مذکور آنست که چون در مزرعه ای پیدا شود اولا سعی کنند که قبل از رشد کامل این گیاه را از بین ببرند و ثانیا تا مدتی آن زمین را بایر نگهدارند تا تخمهایش پوسیده و از بین بروند علف شیطان علف جالیز گل جالیز هالوک ریحی اوروبنخی خانق الکرسنه طراثیث طرثوث . یا گلک انار . گل درخت انار گل انار بوستانی .
دهی است از دهستان چناران بخش حومه ارداک شهرستان مشهد

لغت نامه دهخدا

گلک . [ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان ساوه . سکنه ٔ آن 26 تن است . در تابستان ایل بغدادی شاهسون به کوههای این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


گلک . [ گ ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش جویم شهرستان لار واقع در 24000گزی باختر جویم . دارای 60 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و صیفی است . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیبافی و راه آن فرعی است . مزرعه ٔ کیتویه و کهری جزو این قریه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


گلک . [ گ ُ ل َ ] (اِ مصغر) (از: گل + ک ، پسوند تصغیر). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مصغر گل است . (برهان ) (آنندراج ). || نوعی از صمغ است و آن از بوته ٔ خار جهودانه حاصل میشود و عربان عنزروت میگویند. (برهان ) (آنندراج ). آن صمغ را گوزده نیز گویند. (آنندراج ) (الفاظ الادویه ). نوعی از صمغ که رنگ آن بسرخی گراید و از بوته ٔ خاری که جهودانه گویند حاصل شود، لیکن در کاف تازی به همین معنی گذشت . (فرهنگ رشیدی ). کلک . و رجوع به کلک شود. || گله . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سخنی است که از روی طعنه و سرزنش بطریق کنایه گویند، چنانکه روسپید بر زنان هرزه و منظور روسیاه است و اکنون به روسپی معروف است . (آنندراج ) (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) :
گر پیش گل کشم گله ٔ مشکبوی تو
بر من گلک مزن که نیندیشم از گلک .

سوزنی سمرقندی (از آنندراج ).



گلک . [ گ ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد واقع در 66هزارگزی شمال باختری مشهد. هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 105 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است . شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


گلک. [ گ ُ ل َ ] ( اِ مصغر ) ( از: گل + ک ، پسوند تصغیر ). ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). مصغر گل است. ( برهان ) ( آنندراج ). || نوعی از صمغ است و آن از بوته خار جهودانه حاصل میشود و عربان عنزروت میگویند. ( برهان ) ( آنندراج ). آن صمغ را گوزده نیز گویند. ( آنندراج ) ( الفاظ الادویه ). نوعی از صمغ که رنگ آن بسرخی گراید و از بوته خاری که جهودانه گویند حاصل شود، لیکن در کاف تازی به همین معنی گذشت. ( فرهنگ رشیدی ). کلک. و رجوع به کلک شود. || گله. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). سخنی است که از روی طعنه و سرزنش بطریق کنایه گویند، چنانکه روسپید بر زنان هرزه و منظور روسیاه است و اکنون به روسپی معروف است. ( آنندراج ) ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) :
گر پیش گل کشم گله مشکبوی تو
بر من گلک مزن که نیندیشم از گلک.
سوزنی سمرقندی ( از آنندراج ).

گلک. [ گ ُ ل َ ] ( اِ ) یکی از گیاهان بسیار مضر و انگل نباتات دیگر است و چون کلرفیل ندارد به ریشه نباتات مختلف مخصوصاً گیاهانی که ساقه های نرم و پرآب دارند چسبیده ، مواد غذایی رااز آنها به دست می آورد و مزارع صیفی ، از قبیل : کدو و خیار و هندوانه و خربزه را بکلی خراب میکند. تخم این گیاه بسیار است بقسمی که اگر محلی که گلک در آن روئیده پس از چندی زراعت شود باز هم تخمها سبز شده ،
گلهای جدید پدید خواهد آمد بدین جهت باید تا مدتی آن زمین را بایر نگاه دارند تا تخمها پوسیده از میان برود. ( گیاه شناسی گل گلاب ص 245 ). گل جالیز.

گلک. [ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه. سکنه آن 26 تن است. در تابستان ایل بغدادی شاهسون به کوههای این ده می آیند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

گلک. [ گ ِ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش جویم شهرستان لار واقع در 24000گزی باختر جویم. دارای 60 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیبافی و راه آن فرعی است. مزرعه کیتویه و کهری جزو این قریه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

گلک. [ گ ُ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ارداک شهرستان مشهد واقع در 66هزارگزی شمال باختری مشهد. هوای آن معتدل و سکنه آن 105 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

گلک . [ گ ُ ل َ ] (اِ) یکی از گیاهان بسیار مضر و انگل نباتات دیگر است و چون کلرفیل ندارد به ریشه ٔ نباتات مختلف مخصوصاً گیاهانی که ساقه های نرم و پرآب دارند چسبیده ، مواد غذایی رااز آنها به دست می آورد و مزارع صیفی ، از قبیل : کدو و خیار و هندوانه و خربزه را بکلی خراب میکند. تخم این گیاه بسیار است بقسمی که اگر محلی که گلک در آن روئیده پس از چندی زراعت شود باز هم تخمها سبز شده ،
گلهای جدید پدید خواهد آمد بدین جهت باید تا مدتی آن زمین را بایر نگاه دارند تا تخمها پوسیده از میان برود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 245). گل جالیز.


فرهنگ عمید

۱. [مصغرِ گل] (زیست شناسی ) = گُل۱
۲. (زیست شناسی ) گیاهی با برگ هایی به شکل پولک های باریک و بی رنگ و ساقۀ سبز که بیشتر در کشتزارها می روید و انگل گیاه های دیگر مخصوصاً یونجه و خیار می شود، گل جالیز.
۳. [مجاز] سخنی که به طعنه و کنایه بگویند، طعنه، سرزنش.

دانشنامه عمومی

گلک ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گلک (ایرانشهر)
گلک (چناران)

گویش مازنی

/gelek/ طایفه ای در منطقه ی سوادکوه & به معنی بسیار که در مقام اغراق و مبالغه بکار رود & گیلکگیل کوچک که مراد مردم ساکن در منتهی الیه شرق گیلان و غرب مازندران است - از سوی فارس زبان ها و حتی پیشتر مازندرانی ها، به خطا به مردم مازندران گفته می شده است

طایفه ای در منطقه ی سوادکوه


به معنی بسیار که در مقام اغراق و مبالغه بکار رود


۱گیلکگیل کوچک که مراد مردم ساکن در منتهی الیه شرق گیلان ...


واژه نامه بختیاریکا

از گونه ی گیاهان؛ گیلک

پیشنهاد کاربران

گل کوچک و زیبا



گلک به معنای گل کوچک میباشد لطفا اصلاح کنید

گلک در گذشته در شمال ایران معنای کشاورز نیز می داده است.

گلک: خاک خوراکی جزیره هرمز ، مردم محلی هرمز این خاک قرمز را از کوه های سرخ استخراج میکنن و از آن بعنوان ادویه استفاده میکنند

گِلَک:نام طایفه ای در منطقه ی سوادکوه مازندران


کلمات دیگر: