کلمه جو
صفحه اصلی

ماه سیما

فرهنگ اسم ها

اسم: ماه سیما (دختر) (فارسی، عربی) (کهکشانی) (تلفظ: m.-simā) (فارسی: ماه‌سيما) (انگلیسی: mah-sima)
معنی: آن که سیما و چهره او چون ماه زیباست، ( = ماه چهر )، ماه ( فارسی ) + سیما ( عربی ) آن که سیما و چهره او چون ماه زیباست

(تلفظ: māh simā) (= ماه چهر) ، ← ماه چهر .


فرهنگ فارسی

ماه چهر : بچشم کرده ام ابروی ماه سیمایی خیال سبز خطی نقش بسته ام جایی . ( حافظ .۳۴۹ )

لغت نامه دهخدا

ماه سیما. ( ص مرکب ) ماه طلعت. آن که سیمای وی مانند ماه باشد. ( ناظم الاطباء ). از اسمای محبوب است. ( آنندراج ). مه سیما. ماهرخ. ماهرو. ماهروی. ماه چهره :
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را.
حافظ.
به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی
خیال سبزخطی نقش بسته ام جایی.
حافظ.
عبارات مهذبش چون وصال دلبران ماه سیما. ( حبیب السیر ص 123 ).
دل روشن زهم پاشید آخر چشم صائب را
کتان کی پرده آن ماه سیما می تواند شد.
صائب ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: