کلمه جو
صفحه اصلی

اوژن

فرهنگ اسم ها

اسم: اوژن (پسر) (فارسی) (تلفظ: ožan) (فارسی: اوژن) (انگلیسی: ozhan)
معنی: به زمین افکننده، از بین برنده دشمن، ( در قدیم ) اوژندن، افکندن، اوژننده، افکننده، اندازنده

(تلفظ: ožan) (در قدیم) اوژندن ، افکندن ؛ اوژننده ، افکننده ، اندازنده.


فرهنگ فارسی

اوژن اول ( قدیس ) پاپ از ۶۵۴ تا ۶۵۷ م . ذکران وی ۲ ژوئن است . یا اوژن دوم . پاپ از ۸۲۴ تا ۸۲۷ . یا اوژن سوم . پاپ از ۱۱۴۵ تا ۱۱۵۳ . یا اوژن چهارم . پاپ از ۱۴۳۱ تا ۱۴۴۷ .
( اسم ) در ترکیب بمعنی (اوژننده ) بمعنی افکننده و اندازنده آید : خنجر اوژن شیر اوژن .

فرهنگ معین

(اَ یا اُ ژَ ) (ص فا. ) افکننده و اندازنده ، شیر اوژن .

لغت نامه دهخدا

اوژن. [ اَ ژَ ] ( نف مرخم ) انداز. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( برهان ). افکن. ( ناظم الاطباء )( آنندراج ) ( انجمن آرا ). اندازنده و افکننده. ( برهان ) ( هفت قلزم ). اما همیشه در صورت ترکیبی بکار رود.
- تن اوژن ؛ تن افکن :
یکی آتش درافتاده ست ما را
جگرسوز و دل اوبار و تن اوژن.
عطا ادیب السلطنه.
- جنگ اوژن ؛ جنگ افگن.جنگ انگیز :
زره پوش خسبند جنگ اوژنان.
که بستر بود خوابگاه زنان
سعدی ( بوستان ).
- خنجراوژن ؛ خنجرافکن :
بدرگاه سپهسالار مشرق
سوار نیزه باز خنجراوژن.
منوچهری ( از آنندراج ).
- شیراوژن ؛ شیرافکن. ( آنندراج ) :
چورهام و بهرام گردن فراز
چو شیدوش شیراوژن رزمساز.
فردوسی.
- مرداوژن ؛ مردافکن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. = اوژندن
۲. اوژنده، اوژننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): شیراوژن، تو در پنجهٴ شیر مرداوژنی / چه سودت کند پنجهٴ آهنی (سعدی۱: ۱۰۷ ).

دانشنامه عمومی

اوژن در معانی زیر کاربرد دارد:
اُوژَن (اَوژَن) واژهٔ فارسی به معنای افکننده، اندازنده و نابودکننده؛ که همیشه به صورت ترکیبی به کار می رود، همچون: دیواوژن (افکننده و نابودکنندهٔ دیو)؛ گاواوژن (افکننده و اندازندهٔ گاو؛ لقب ایزد مهر یا میترا)؛ تن اوژن و…
همچنین، «اوژن» تلفظ فرانسویِ نامی اروپایی است و ممکن است در موارد زیر به کار برود:

پیشنهاد کاربران

اقیانوس و اسو دختر

زننده و شکست دهنده دشمن. نام یکی از شخصیت های رمان ( اسلام چگونه وارد ایران شد )

اوژن نام مستعار من است.

اشعار دیگری هم با استفاده از نام اوژن سروده شده . . .
چو بر عقل دانا شود عشق چیر

همان پنجه آهنین است و شیر

تو در پنجه شیر مرد اوژنی

چه سودت کند پنجهٔ آهنی؟

اوژنی
اسی که ناپلئون به معشوقش توی رمان دزیره داد. . . . .
ویکوک. . . . .

اوژن یعنی گلی در شوره زار
ستاره ی درخشان


کلمات دیگر: