سیخ زدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
ابرة , حفلة , وکزة
مترادف و متضاد
برانگیختن، سک زدن، سیخ زدن، سیخونک زدن
تحریک کردن، ازردن، سیخ زدن، خلیدن، با سیخونک بحرکت واداشتن، سیخونک زدن، خلیدگی، با چیز نوک تیز فرو کردن
ضربت زدن، سوراخ کردن، خنجر زدن، سک زدن، سیخ زدن، ضربت ناگهانی زدن
کردن، با زوبین ماهی گرفتن، نیزه ماهیگیری، سیخ زدن، خوابدارکردن
سوراخ کردن، فرو بردن، خنجر زدن، زخم زدن، سیخ زدن، سیخونک زدن
زدن، بهم زدن، کنجکاوی کردن، سیخ زدن، هل دادن، سقلمه زدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - بسیخ کشیدن قطعات گوشت . ۲ - اصرار کردن . ۳ - تحریک کردن .
فرهنگ معین
(زَ دَ ) (مص م . ) ۱ - (عا. ) کنایه از: اصرار کردن . ۲ - تحریک کردن .
واژه نامه بختیاریکا
سِخار کِردِن
کلمات دیگر: