کلمه جو
صفحه اصلی

برانگیزاندن

فارسی به عربی

خمیرة

مترادف و متضاد

ferment (فعل)
ترش شدن، تهییج کردن، ور امدن، مخمرشدن، برانگیزاندن

فرهنگ فارسی

وا داشتن بر انگیختن بر انگیزانیدن .

لغت نامه دهخدا

برانگیزاندن. [ ب َ اَدَ ] ( مص مرکب ) واداشتن. برانگیختن. برانگیزانیدن. انگیزاندن. رجوع به برانگیختن و برانگیزانیدن شود.


کلمات دیگر: