مراجعت. [ م ُج َ / ج ِ ع َ ] ( از ع اِمص ) مراجعه. مراجعة. بازگشتن.( از غیاث اللغات ). بازآمدن : علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق مراجعت آن بسته ماند. ( کلیله و دمنه ). رجوع به مراجعه شود. || رجوع. بازگشت. برگشت. توبه :
پیراهن خلاف به دست مراجعت
یکتا کنیم و پشت عبادت دوتا کنیم.
سعدی.
- مراجعت دادن ؛ برگرداندن. بازگرداندن. برگشت دادن.
- مراجعت کردن ؛ رجوع کردن. بازگردیدن. بازآمدن. برگشتن.
مراجعة. [ م ُ ج َ ع َ ] ( ع مص ) بازگردانیدن کسی را سخن. ( از منتهی الارب ). اعاده کلام. ( از متن اللغة ). با کسی سخن وا گردانیدن. ( فرهنگ خطی ): راجعه الکلام ؛ حاوره ایاه. ( اقرب الموارد ). و راجع الکلام مراجعة و رجاعاً؛ اعاده ، و راجعه ایاه ؛ عاوده. ( متن اللغة ). || بازگردیدن ناقه از یک نوع سیرو رفتار به نوعی دیگر. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || با کسی واگردیدن در چیزی. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || زن را به خانه آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || زن مطلقه را بعد از طلاق رجوع کردن و به خود بازگرداندن. رجاع. ( از متن اللغة ). آوردن زن را به خانه بعد از آنکه طلاق داده شده است. ( فرهنگ خطی ).