سیر کردن
فارسی به انگلیسی
to go sightseeing, to travel , to revolve
to fill, to satisfy, to feed (to satiety), to glut, to weary
assuage, circulate, sate, satiate
فارسی به عربی
تجول , ملء
مترادف و متضاد
سیر کردن، اشباع شدن
جلو بردن، طعمه کردن، خوراک دادن، پروردن، سیر کردن، خوردن، خوراندن، قورت دادن، غذا دادن، چراندن، تغذیه کردن، خواربار تامین کردن
انباشتن، باد کردن، بار کردن، سیر کردن، پر کردن، پر شدن، متراکم وانباشته کردن، نسخه پیچیدن، اکندن
کار کردن، راه رفتن، شدن، روی دادن، رفتن، گذشتن، سیر کردن، پا زدن، راهی شدن، تمام شدن، در صدد بودن، روانه ساختن، گشتن، رهسپار شدن، رواج داشتن، بران بودن
تحریک کردن، بازی کردن، تکان دادن، حرکت کردن، سیر کردن، وادار کردن، حرکت دادن، جنبیدن، بجنبش دراوردن، به حرکت انداختن، متاثر ساختن
مسافرت کردن، سیر کردن، سیاحت کردن، رهسپار شدن، سفر کردن، پیمودن، در نرو دیدن
راه رفتن، گردش کردن، سیر کردن، گام زدن، تفرج کردن، پیاده رفتن
سیر کردن، سیاحت کردن، گشت کردن، جهانگردی کردن
راضی کردن، سیر کردن
سیر کردن، پر کردن، اشباع کردن، اشباء کردن، پر خوردن، با حرص و ولع خوردن
سیر کردن، چرخ زدن، چرخیدن، چرخاندن، دوران کردن، بر محور خود گردیدن
تغییر کردن، دور زدن، گردش کردن، سیر کردن، چرخیدن، گردیدن
بی رغبت کردن، بی میل شدن، سیر کردن
سیر کردن، گشتن، پرسه زدن، گردیدن
سیر کردن
سیر کردن، اغشتن، اشباع کردن
فرهنگ فارسی
۱ - معده کسی یا جانوری را از طعام و شراب کافی انباشتن . ۲ - بی نیاز کردن مستغنی کردن .
راه رفتن . رفتن . طی کردن
راه رفتن . رفتن . طی کردن
لغت نامه دهخدا
سیر کردن. [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) راه رفتن. رفتن. طی کردن :
تا بدین هفت فلک سیر کند هفت اختر
همچنین هفت پدیدار بود هفت اورنگ.
نگر تا قضا از کجا سیر کرد
که کوری بود تکیه بر غیر کرد.
تا بدین هفت فلک سیر کند هفت اختر
همچنین هفت پدیدار بود هفت اورنگ.
فرخی.
روزی سیر کرد و قصد هرات داشت. ( تاریخ بیهقی ).نگر تا قضا از کجا سیر کرد
که کوری بود تکیه بر غیر کرد.
سعدی.
واژه نامه بختیاریکا
( سیر کِردِن ) ( صت ) سحر و جادو کردن
پیشنهاد کاربران
سیر کردن
گشت زدن. [ گ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سیر کردن و گردیدن. ( آنندراج ) :
به زندان غمم چون لاله در خون کی بود یارب
که چون نرگس قدح بر کف زنم گشت چمن با او.
بنای هروی ( از آنندراج ) .
به زندان غمم چون لاله در خون کی بود یارب
که چون نرگس قدح بر کف زنم گشت چمن با او.
بنای هروی ( از آنندراج ) .
سیر کردن: اشباع نمودن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۷۰ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۷۰ ) .
کلمات دیگر: