کلمه جو
صفحه اصلی

سوزش


مترادف سوزش : التهاب، تاب، حرقت، درد، سوختگی، سوز

فارسی به انگلیسی

prickle, sting, tingle, burn, combustion, scald, smart pain, irritation, pricking sensation, vexation, anguish, burn(ing), pricklingsensation

burn(ing), combustion, scald, smart pain, irritation, pricklingsensation


prickle, sting, tingle


فارسی به عربی

ایقاد , تهیج , لدغة

مترادف و متضاد

burning (اسم)
سوزش، سوز

annoyance (اسم)
رنجش، دلخوری، اذیت، ازار، ازردگی، سوزش

irritation (اسم)
رنجش، ناراحتی، خشم، غضب، ازردگی، سوزش

chagrin (اسم)
ازردگی، سوزش، غم وغصه، اندوه، الم، تنگدلی

sting (اسم)
خار، سوزش، نیش، گزیدگی، زخم نیش

inflammation (اسم)
سوزش، التهاب، احتراق، اماس، سام، شعله ور سازی

smart pain (اسم)
سوزش، سوز

التهاب، تاب، حرقت، درد، سوختگی، سوز


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - عمل سوختن احساس ناراحتی که در برخورد آتش به عضو دست دهد . ۲ - سوز و گداز . ۳ - سوز و اشتیاق بسیار. ۴ - التهاب اضطراب . ۵ - زحمت . ۶ - دلسوزی . ۷ - کج خلقی .

فرهنگ معین

(زِ ) (اِمص . ) سوختن ، التهاب .

لغت نامه دهخدا

سوزش. [ زِ ] ( اِمص ) سوختن. حرقت و التهاب. ( ناظم الاطباء ). احساس رنج و اذیتی که در برخورد آتش ببدن پدید می آید. ( ناظم الاطباء ) : اگر اندر سینه سوزش و حرارتی باشد... ( ذخیره خوارزمشاهی ). رگی گشادم و خون بیرون کردم مقداری سره ، آن سوزش اندکی کمتر شد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
از سوزش کون دوا نگردی
زآنگونه که درنیایدت تیز.
سوزنی.
روج پدر را مسرور کرد و سوزش دل او را در مفارقت خویش ببرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
اگر شیرین نباشد دستگیرم
چو شمع از سوزش بادی بمیرم.
نظامی.
و کمال درجه ٔعارف سوزش او بود در محبت. ( تذکرة الاولیاء عطار ).
از ترشرویی دشمن وز جواب تلخ دوست
کم نگردد سوزش طبع سخن شیرین من.
سعدی.
|| جفا و زحمت. || کج خلقی. || سوختگی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. عمل سوختن.
۲. (اسم ) درد کردن عضوی از اعضای بدن شبیه دردی که در اثر سوختگی پوست بدن احساس می شود.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۷°۵۲′۰۱″ شمالی ۵۵°۴۵′۳۱″ شرقی / ۳۷.۸۶۶۸۶° شمالی ۵۵.۷۵۸۷۱° شرقی / 37.86686; 55.75871
سوزش (کلاله)، روستایی از توابع بخش مراوه تپه شهرستان کلاله در استان گلستان ایران است.


کلمات دیگر: