مترادف تلف شدن : از بین رفتن، برباد رفتن، مردن، نیست شدن، تباه شدن، نابودشدن، هدر رفتن
تلف شدن
مترادف تلف شدن : از بین رفتن، برباد رفتن، مردن، نیست شدن، تباه شدن، نابودشدن، هدر رفتن
فارسی به انگلیسی
to perish or die.
dissipate
فارسی به عربی
مت
مترادف و متضاد
جان دادن، مردن، درگذشتن، تلف شدن، فوت کردن، بشکل حدیده یا قلاویز دراوردن، با حدیده و قلاویز رزوه کردن
نابود کردن، مردن، تلف شدن، هلاک شدن
از بین رفتن، برباد رفتن، مردن، نیست شدن، تباه شدن، نابودشدن، هدر رفتن
فرهنگ فارسی
ضایع و خراب شدن . نابود شدن .
لغت نامه دهخدا
تلف شدن. [ ت َ ل َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ضایع وخراب شدن. نابود شدن. از دست رفتن : برکناره رود نیل پنبه کاشته بودیم باران بی وقت آمد و تلف شد. گفت پشم بایستی کاشتن تا تلف نشدی. ( گلستان ).
خران زیربار گران بی علف
به روزی دو مسکین شدندی تلف.
برای عید بود گوسفند قربانی.
از مژه ام بجای اشک ، آبله های پای را.
خران زیربار گران بی علف
به روزی دو مسکین شدندی تلف.
سعدی ( بوستان ).
فدای جان تو گر من تلف شوم چه عجب برای عید بود گوسفند قربانی.
سعدی.
خون جگر تلف شد و شوق گریستن کشداز مژه ام بجای اشک ، آبله های پای را.
میراللهی ( از آنندراج ).
رجوع به تلف و تلف کردن شود.پیشنهاد کاربران
از دست رفتن: تلف شدن.
( ( . . . عمرها از مال و خواسته و افزار دست رفته باشد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵۴ ) .
( برگرفته از یادداشت جناب باقری )
( ( . . . عمرها از مال و خواسته و افزار دست رفته باشد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵۴ ) .
( برگرفته از یادداشت جناب باقری )
کلمات دیگر: