مترادف سکه زدن : ضرب کردن، رونق بخشیدن، پررونق کردن، کارشایان کردن
سکه زدن
مترادف سکه زدن : ضرب کردن، رونق بخشیدن، پررونق کردن، کارشایان کردن
فارسی به انگلیسی
to coin, to mint
coin, jog, prod, mint , strike
فارسی به عربی
عملة معدنیة , نعناع , وکزة
مترادف و متضاد
سکه زدن، مهر زدن، منگنه کردن، مهر و موم کردن، نشان دار کردن، کلیشه زدن، نقش بستن، تمبر زدن، تمبر پست الصاق کردن
سکه زدن، اختراع کردن، جعل کردن، ضرب کردن
سکه زدن، اختراع و ابداع کردن
ضرب کردن
رونق بخشیدن، پررونق کردن
کارشایان کردن
۱. ضرب کردن
۲. رونق بخشیدن، پررونق کردن
۳. کارشایان کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) فلزی را به صورت مسکوک در آوردن ضرب کردن .
فرهنگ معین
( ~ . زَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) پول فلزی درست کردن .
لغت نامه دهخدا
سکه زدن. [ س ِک ْ ک َ / ک ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) فلزی را بصورت مسکوک درآوردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زدند سکه پس آنگه بدولت دارا
بسی گرفت ازو دهر زیب و زینت و فر.
درم را سکه زد بر نام پرویز.
اول بنام آدم و خاتم بمصطفی.
زدند سکه پس آنگه بدولت دارا
بسی گرفت ازو دهر زیب و زینت و فر.
ناصرخسرو.
که از پولادکاری خصم خونریزدرم را سکه زد بر نام پرویز.
نظامی.
چندین هزار سکه پیغمبری زدنداول بنام آدم و خاتم بمصطفی.
سعدی.
کلمات دیگر: