کلمه جو
صفحه اصلی

تلنگر زدن

فارسی به انگلیسی

bop, fillip, snap, to fillip

to fillip, to snap (with the fingers), to hit (with fingertips)


bop, fillip, snap


فارسی به عربی

نقرة

مترادف و متضاد

fillip (فعل)
تحریک کردن، تلنگر زدن

flip (فعل)
تلنگر زدن، از خود بیخود شدن

فرهنگ فارسی

نوک انگشت میانه را به نوک انگشت بزرگ فشردن و بر چیزی زدن .

با سرانگشت ضربه زدن


جملات نمونه

به هندوانه تلنگر زدم

i hit the watermelon with my fingertips


لغت نامه دهخدا

تلنگر زدن. [ ت َ / ت ِ ل َگ ُ زَ دَ ] ( مص مرکب ) نوک انگشت میانه را به نوک انگشت بزرگ فشردن و بر چیزی زدن. رجوع به تلنگر شود.

پیشنهاد کاربران

ترغیب کردن

تکان ناگهانی ، هشیار کرن، دگرگونی، تحول، انقلاب، تحریک کردن

به نظر من یک عملی را که ( بازخورد ) داشته باشد تلنگر گویند

تلنگریدن.


کلمات دیگر: