کلمه جو
صفحه اصلی

تلافی کردن

فارسی به انگلیسی

answer, fix, pay, repay, requite, retaliate, return, visit, to recompense, to retaliate, to make up for

to recompense, to retaliate, to make up for


answer, fix, pay, repay, requite, retaliate, return, visit


فارسی به عربی

انتقم له , دفع , عداد

مترادف و متضاد

revenge (فعل)
تلافی کردن، انتقام کشیدن، خونخواهی کردن، کینه جویی کردن

counter (فعل)
جواب دادن، تلافی کردن

compensate (فعل)
جبران کردن، تلافی کردن، غرامت دادن، پاداش دادن، تاوان دادن، عوض دادن

avenge (فعل)
تلافی کردن، انتقام کشیدن، خونخواهی کردن، کینه جویی کردن، دادگیری کردن

retaliate (فعل)
تلافی کردن، تاوان دادن، عین چیزی را بکسی برگرداندن

reprise (فعل)
تلافی کردن

pay (فعل)
انجام دادن، ادا کردن، دادن، تلافی کردن، پرداختن، پرداخت کردن، پول دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، هزینه چیزی را قبول کردن

reciprocate (فعل)
جبران کردن، تلافی کردن، عمل متقابل کردن، معامله بمثل کردن، دادن و گرفتن

repay (فعل)
تلافی کردن، بر گرداندن، پس دادن، پس دادن به

recoup (فعل)
جبران کردن، تلافی کردن، دوباره بدست اوردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - جبران کردن تدارک کردن . ۲ - عوض دادن .

لغت نامه دهخدا

تلافی کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جبران کردن. پاداش دادن. جزا و عوض دادن. برطرف کردن : و تلافی کند آنچه بهم رسیده است از گمراهی و اداء حق الهی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311 ).
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند.
حافظ.
چشم و دهان یار تلافی کند اگر
عمر عزیز را که بخواب و خیال رفت.
صائب ( از آنندراج ).
رجوع به تلافی شود.

گویش اصفهانی

تکیه ای: talâfi bekeri
طاری: telâfi kard(mun)
طامه ای: telâfi kardan
طرقی: tölâfi vâkardmun
کشه ای: tolofi vâkardmun
نطنزی: telâfi kardan



کلمات دیگر: